شعر ولایی و سیعلم الّذین ظلموا ایّ منقلب ینقلبون ...
| ||
786
آیم به قتلگاه که پیدا کنم تو را امشب وداع هجرت فردا کنم تو را جویم تو را قدم به قدم بین کشتگان با شوق و اضطراب تمنّا کنم تو را در حیرتم که از چه بجویم نشان تو نی سر نه پیرهن ز چه پیدا کنم تو را ؟ بر گیرمت ز خاک و ببوسم گلوی تو خود نوحه مادرانه چو زهرا کنم تو را ریزم به حلق تشنه تو اشک چشم خویش سیراب تا که ای گل حمرا کنم تو را دشمن نداد آبت اگر غم مخور حسین صحرا ز آب دیده چو دریا کنم تو را ای آنکه زخمهای جگر سوز دیده ای اکنون به آب دیده مداوا کنم تو را خواهم که سیر بینمت امّا حسین من کو صبر و طاقتی که تماشا کنم تو را ؟ شمع تو گشته ام که بسوزم برای تو از عشق خویش قبله دلها کنم تو را هر جا روم لوای عزایت به پا کنم ماتم سرا ، سراسر دنیا کنم تو را خون خداست خون تو پا مال کی شود ؟ در شام و کوفه محکمه بر پا کنم تو را گویی حسان که می شنوم از گلوی تو هر چیز خواهی از کرم اعطا کنم تو را
شاعر : استاد حبیب الله چایچیان ( حسان ) سلامتی استاد صلوات ...
نظرات شما عزیزان: برچسبها: |
|
|
[ طراحی : پرشین اسکین ] [ Weblog Themes By : Persian skin ] |