شعر ولایی
و سیعلم الّذین ظلموا ایّ منقلب ینقلبون ...

786

 

 

باید حسین دم بزند از فضائلت
وقتی حسینی است تمام خصائلت

تعبیرهای ما همه محدود و نارساست
در شرح بیکرانی اوصاف کاملت

بی شک در آن به غیر جمال حسین نیست
آئینه ای اگر بگذاری مقابلت

ای کاشف الکروب عزیزان فاطمه
غم می بری ز قلب همه با شمائلت

در آستانة تو گدایی بهانه است
دلتنگ دیدن تو شده باز سائلت

با زورق شکستة دل سال های سال
پهلو گرفته ایم حوالی ساحلت

بی شک خدا سرشته تو را از گل حسین
سقای با فضیلت و دریا دل حسین


تو آمدی و روشنی روز و شب شدی
از جنس نور بودی و زهرا نسب شدی

در قامتت اگرچه قیامت ظهور داشت
الگوی بندگی و وقار و ادب شدی

هم چشمهای روشنت آئینة رجاست
هم صاحب جلال و شکوه و غضب شدی

باید که ذوالفقار حمایل کنی فقط
وقتی که تو به شیر خدا منتسب شدی

 در هیبت و رشادت و جنگاوری و رزم
تو اسوة زهیر و حبیب و وَهب شدی

در دست تو تلاطم شمشیر دیدنی ست
فرزند لافتایی و شیر عرب شدی

فرماندة سپاهی و آب آور حسین
ای نافذ البصیره ترین یاور حسین


بی شک تو صبح روشن شبهای تیره ای
خورشیدی و به ظلمت این شام چیره ای

تسخیر کرده جذبة چشم تو ماه را
بی‌خود که نیست تو قمر این عشیره ای

عصمت دخیل تار عبای تو از ازل
جز بندگی ندیده کسی از تو سیره ای
 
قدر تو را کسی نشناسد در این مقام
وقتی برای امر شفاعت ذخیره ای

ما را بس است وقت عبور از پل صراط
از تار و پود بیرق تو دستگیره ای
 
چشم امید عالم و آدم به دست توست
باب الحسین هستی و پرچم به دست توست


فردوس دل همیشه اسیر خیال توست
حتی نگاه آینه محو جمال توست

تو ساقی کرامت و لطف و اجابتی
این آب نیست زمزمه های زلال توست

ایثار و پایمردی و اوج وفا و صبر
تنها بیان مختصری از کمال توست
 
در محضر امام تو تسلیم محضی و
والاترین خصائل تو امتثال توست

 فردا همه به منزلتت غبطه می خورند
فردا تمام عرش خدا زیر بال توست
 
باب الحوائجی و اجابت به دست تو
تنها بخواه، عالم هستی مجال توست
 
ای آفتاب علقمه: روحی لک الفدا
ای آرزوی فاطمه: روحی لک الفدا


ای آفتاب روشن شبهای علقمه
سرو رشید خوش قد و بالای علقمه
 
داده ست مشک تشنة تو آب را بها
ای آبروی آب، مسیحای عقلمه

وقتی که چند موج علیل شریعه را
کرده ست خاک پای تو دریای علقمه

 لب تشنة زیارت لبهات مانده است
آری نگفته ای به تمنای علقمه

 امروز دستهای تو افتاد روی خاک
تا پا بگیرد از دل صحرای علقمه

با وعده های مادرت آسوده خاطریم
چشم امید ماست به فردای علقمه
 
این عطر یاس حضرت زهراست می وزد
از سمت کربلای تو ، سقای علقمه
 
شبهای جمعه نالة محزون مادری
می آید از حوالی دریای علقمه

ام البنین و فاطمه با قامتی کمان
اینجا نشسته اند و شده آب روضه خوان


فرصت نداد تا که لبی تر کند گلو
دارد به دست، ماه حرم، مشک آرزو

می آید از کنار شریعه شهاب وار
بسته ست راه را به حرم لشکر عدو

طوفان تیر می وزد از بین نخلها
حالا شنیدنی شده با مشک گفتگو:

« بسته ست جان طفل صغیری به جان تو
تو مشک آب نه که تویی جام آبرو

ای مشک جان من به فدای سر حسین
اما تو آب را برسان تا خیام او »

اما شکست ساغر و ساقی ز دست رفت
جاری ست خون ز بادة چشمش سبو سبو

با مشک پاره پاره به سوی حرم نرفت
تا با امام خود نشود باز رو برو

تنها پناه اهل حرم بر نگشته است
می بارد از نگاه سکینه : عمو عمو

در خیمه اوج بی کسی احساس می شود
خورشید نیزه ها سر عباس می شود

 

شاعر : یوسف رحیمی

سلامتی شاعر صلوات ...

 

 

 

السلام علیک یا ساقی ...

من علیک السلام میخواهم ...

 

طواف آب به گرد حرم حضرت ابالفضل ...



برچسب‌ها: <-TagName->
[ شنبه 3 تير 1391برچسب:حضرت ابالفضل العباس , عباس , قمر بنی هاشم , شعر زیبا , شعبان , ولادت , رحیمی, ] [ 13:3 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 

 

 ما همان یا کریم بام شما
جبرئیل قدیم بام شما
صبح روز نخست خواندمتان
چقدر آشناست نام شما
صبح روز ازل حوالی نور
سجده کردیم بر کدام شما؟
من حلالم بود حلال شما
من حرامم بود حرام شما
چهارده قرن دست هیچ کسی
دل ندادم به احترام شما
به شما معدن کرم گفتند
و به ما سائل حرم گفتند
پر من بال و بال من پر شد
پر و بالی زدم کبوتر شد
به نفس های حضرت سجاد
حالمان خوب بود و بهتر شد
سحر پنجم عبادت بود
کوچه های خدا معطر شد
مردی از سمت ابرهای دعا
آمد و خشکی دلم تر شد
آمد و با خودش کتاب آورد
او امام آمد و پیمبر شد
مردی از سمت آفتاب آمد
با مفاتیح مستجاب آمد
آمده تا مرا تکان بدهد
چشم گریان به این و آن بدهد
آمده روی پشت بام سحر
با صدای خدا اذان بدهد
بشکند میله قفس را تا
بالها را به آسمان بدهد
با خودش مصحف نور آورده
تا خدا را به ما نشان بدهد
به نگاهش دخیل می بندیم
تا مناجات یادمان بدهد
ای مسیر سبز نجات
بر مناجات کردنت صلوات
ای مناجات و ای نسیم دعا
راه نزدیک ما به سمت خدا
ای که دریا کنار تو قطره
قطره با یک نگاه تو دریا
نذر سجاده قدیمی توست
چهارمین رکعت نوافل ما
ای امام علی دوم من
ای امام چهارم دنیا
مرد شب زنده دار سجاده
مرد محراب التماس دعا
از تو بوی نماز می آید
بوی راز و نیاز می آید
مادرت آفتاب حجب و حیاست
شرف الشمس سید الشهداست
مایه آبروی ایران است
افتخارم همیشه ام به شماست
از تو و مادر تو این دل ما
عاشق خانواده زهراست
یک سفر پیش ما نمی آیی
سفر مادری تو اینجاست
تو عجم زاده ای تو فامیلی
پس حرم سازی ات به گردن ماست
تو در این سرزمین گلکاری
به خدا حق آب و گل داری
آفتابی که حق کشیده تویی
جلوه ای که کسی ندیده تویی
با ظرافت ، خدای عز و جل
بی نظیری که آفریده تویی
آنکه با کفه تولایش
پای میزانمان کشیده تویی
شب اسیر هزار رکعت تو
به خدایت قسم پدیده تویی
نخلهای بلند نخلستان
بارش رحمتی که دیده تویی
با دعای غلام دارد...
...آسمان مدینه می بارد

 

شاعر : علی اکبر لطیفیان

سلامتی شاعر صلوات



برچسب‌ها: <-TagName->
[ شنبه 3 تير 1391برچسب:شعر , امام سجاد , زیبا , زین العابدین , ولادت حضرت علی بن الحسین , لطیفیان , ] [ 12:58 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 

 

 

تا آبشار زلف تو را شب نوشته اند
ما را اسیر خال روی لب نوشته اند

در اعتکاف گیسوی تو سالهای سال
مشغول ذکر و سجده و یا رب نوشته اند

در مسجد الحرام خم ابروان تو
مثل فرشتگان مقرب نوشته اند

در محضر نگاه الهی تو مرا
در خیل نوکران مهذَب نوشته اند

شبهای جمعه که دل من مست کربلاست
از اشتیاق وصل لبالب نوشته اند

با یک نگاه مادرت اینجا رسیده ایم
با این دلی که فاطمه مذهب نوشته اند

از هر چه بگذرم سخن دوست خوشتر است
ما را فدای دلبر زینب نوشته اند

من را که بی‌ قرار حرم می کنی بس است
اصلا مرا غبار حرم می کنی بس است


شرط نزول کوثر رحمت دعای توست
اصلاً تمام خلقت عالم برای توست

بالاتری ز درک تمام جهانیان
وقتی که انتهای جهان ابتدای توست

حتی نداشت روح الامین اذن پر زدن
آنجا که از ازل اثر رد پای توست

بی حب تو کسی به سعادت نمی رسد
رمز نجات اهل زمانه ولای توست

آسوده خاطران هیاهوی محشریم
وقتی رضای حضرت حق در رضای توست

فردوس ماست تا به ابد روضة الحسین
تنها بهشت اهل ولا ، کربلای توست

در آستانة تو کسی نا امید نیست
صحن امیر علقمه دار الشفای توست

از ابتدای صبح ازل فضل می کنی
ما را گدای دست اباالفضل می کنی


وقتی که هست دوش نبی آسمان تو
یعنی تو از پیمبری و او از آن تو

فرزند خویش را به فدای تو کرده است
بسته ست جان حضرت خاتم به جان تو

معلوم کرد نزد همه حرمت تو را
با بوسه های دم به دمش بر دهان تو

فرمود هفت مرتبه تکبیر عشق را
تا بشنود ترنم عشق از زبان تو

آوای «من أحب حسینا» وزیده است
هر روز پنج مرتبه از آستان تو

ما از در حسینیه جایی نمی رویم
هستیم تا همیشه فقط در امان تو

هر شب نشسته فطرس اشکم به راه عشق
آنجا که صبح می گذرد کاروان تو

این اشکها برای دلم توشه می شود
اذن طواف مرقد شش گوشه می شود


حال و هوای قلب من امشب کبوتریست
وقتی که کار صحن و سرای تو دلبریست

شبهای جمعه عکس حرم زنده می شود
تصویر رقص پرچم و گنبد چه محشریست

ما را اسیر عشق تو کرده، تفضلت
با این حساب کار شما ذره پروریست

با تربت تو کام دلم را گشوده اند
آقا ارادتم به شما ارث مادریست

در ماتم تو محفل اشک است چشم ما
اصلا بنای هیات ما روضه محوریست

ما سالهاست در غم تو گریه می‌کنیم
هم ناله با محرم تو گریه می‌کنیم

 

 شاعر : یوسف رحیمی

سلامتی و علو درجات شاعر صلوات ...

 

 

 


صلی الله علیک یا ابا عبدالله ...


کربلا ...



برچسب‌ها: <-TagName->
[ شنبه 3 تير 1391برچسب:شعر , امام حسین , ولادت , زیبا , فطرس , سوم شعبان , رحیمی, ] [ 12:37 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

 

786

 

 

 

سَلامٌ عَلی آلِ طه وَ یس

                             سَلامٌ عَلی آلِ خَیرِ النَّبِیّین

سَلامٌ عَلی رَوضَةٍ حَلَّ فیها

                          اِمامٌ یُباهی بِهِ المُلکُ وَالدّینُ

امام بحق شاه مطلق که آمد

                        حریم درش قبله گاه سلاطین

شه کاخ عرفان گل شاخ احسان

                        دُر  درج امکان ، مه برج تمکین

علی بن موسی الرّضا کز خدایش

                  رضاشد لقب چون رضا بودش آیین

زفضل و شرف بینی او را جهانی

                     اگر نَبوَدت تیره چشم جهان بیــن

پی عطـــر روبند حــــوران جنّت

                      غبار درش را به گیسوی مشگین

اگر خواهی آری به کف دامن او 

                    برو دامن از هرچه جز اوست برچن

 

 

شاعر : جامی

 

 

 

 

 


بر جمال دلربای سلطان علی موسی الرضا صلوات ...

 


محتاج ضمانتم ... یا ضامن آهو ...



برچسب‌ها: <-TagName->
[ شنبه 3 تير 1391برچسب:امام رضا , شعر زیبا , جامی , اولین سنگ قبر امام رضا , بسیار زیبا , شعر , مناقب, ] [ 12:13 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

 

786

 

 

دختر فکر بکر من، غنچه‌ لب چو واکند

از نمکين کلام خود حق نمک ادا کند

طوطي طبع شوخ من گر که شکرشکن شود

کام زمانه را پر از شکر جان‌فزا کند

بلبل نطق من ز يک نغمه‌ي عاشقانه‌اي

گلشن دهر را پر از زمزمه و نوا کند

خامه‌ي مشک‌ساي من گر بنگارد اين رقم

صفحه‌ي روزگار را مملکت ختا کند

مطرب اگر بدين نمط ساز طرب کند گهي

دايره‌ي وجود را جنت دل‌گشا کند

منطق من هماره بندد چو نطاق نطق را

منطقه‌ي حروف را منطقة‌السما کند

شمع فلک بسوزد از آتش غيرت و حسد

شاهد معني من ار جلوه‌ي دلربا کند

نظم برد بدين نسق از دم عيسوي سبق

خاصه دمي‌ که از مسيحانفسي ثنا کند

وهم به اوج قدس ناموس اله کي رسد؟

فهم که نعت بانوي خلوت کبريا کند؟

ناطقه‌ي مرا مگر روح قُدُس کند مدد

تا که ثناي حضرت سيدة‌النسا کند

فيض نخست و خاتمه، نور جمال فاطمه

چشم دل ار نظاره در مبدأ و منتها کند

صورت شاهد ازل، معني حسن لم‌يزل

وهم چگونه وصف آيينه‌ي حق‌نما کند؟

مطلع نور ايزدي، مبدأ فيض سرمدي

جلوه‌ي او حکايت از خاتم انبيا کند

بسمله‌ي صحيفه‌ي فضل و کمال معرفت

بلکه گهي تجلي از نقطه‌ي تحت «با» کند

دايره‌ي شهود را نقطه‌ي ملتقي بود

بلکه سزد که دعوي «لو کشف الغطا» کند

حامل سرّ مستسر، حافظ غيب مستتر

دانش او احاطه بر دانش ماسوي کند

عين معارف و حکم، بحر مکارم و کرم

گاه سخا محيط را قطره‌ي بي‌بها کند

ليله‌ي قدر اوليا، نور نهار اصفيا

صبح، جمال او طلوع از افق علا کند

بضعه‌ي سيد بشر، ام ائمه‌ي غرر

کيست جز او که همسري با شه لافتي کند؟

وحي نبوتش نسب، جود و فتوتش حسب

قصه‌اي از مروتش سوره‌ي «هل اتي» کند

دامن کبرياي او دسترس خيال، ني

پايه‌ي قدر او بسي پايه به زير پا کند

لوح قدر به دست او، کلک قضا به شست او

تا که مشيت الهيه چه اقتضا کند

در جبروت حکمران، در ملکوت قهرمان

در نشئات «کن‌ فکان» حکم «بما تشا» کند

عصمت او حجاب او عفت او نقاب او

سرّ قدم حديث از آن ستر و از آن حيا کند

نفخه‌ي قدس بوي او، جذبه‌ي انس خوي او

منطق او خبر ز «لاينطق عن هوي» کند

قبله‌ي خلق روي او، کعبه‌ي عشق کوي او

چشم اميد سوي او، تا به که اعتنا کند

بهر کنيزي‌اش بود زهره کمينه مشتري

چشمه‌ي خور شود اگر چشم سوي سها کند

«مفتقرا» متاب رو از در او به هيچ سو

زآنکه مس وجود را فضه‌ي او طلا کند

                                                              
 
شاعر : آیت الله غروی اصفهانی ( کمپانی )
 
علو درجات و مقام شاعر صلوات ...                                                     



برچسب‌ها: <-TagName->
[ شنبه 3 تير 1391برچسب:حضرت زهرا , فاطمه , روح قدس , شعر زیبا , کمپانی , غروی اصفهانی , بی نظیر , فضائل, ] [ 12:9 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 

 

دل بردی از من به یغما ای ترک غارتگر من


دیدی چه آوردی ای دوست از دست دل بر سر من


عشق تو در دل نهان شد دل زار و تن ناتوان شد


رفتی چو تیر و کمان شد از بار غم پیکر من


می سوزم از اشتیاقت  در آتشم از فراغت


کانون من سینه من سودای من آذر من


بار غم عشق او را گردون نیارد تحمل


چون می تواند کشیدن این پیکر لاغر من


اول دلم را صفا داد آیینه ام را جلا داد


آخر به باد فنا داد عشق تو خاکستر من

 

 

شاعر : صفای اصفهانی

 

 

 

 

 

بر جمال دلربای حجه بن الحسن صلوات ...

یا ایهّا العزیز مسّنا و اهلنا الضر و جئنا ببضاعه مزجاه

فاوف لنا الکیل و تصدّق علینا ...

انّ الله یجزی المتصدقین ...

 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:دل , شعر زیبا , فراق , امام زمان , موعود ,,,, ] [ 11:51 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

  786

 

 

 

زندان صبر بود و هوای رضای او

شوقش کشیده بود به خلوت سرای او

 

زندان نبود،چاه پر ازکینه بود و بس

زنده به گور کردن آیئنه بود و بس

 

زندان نبود یک قفس زیر خاک بود

 هر کس نفس نداشت در آنجا هلاک بود

 

زندان نبود ، کرب و بلای دوباره بود

یک قتلگاه مخفی پر استعاره بود

 

زندان نبود یوسف در بین چاه بود

زندان نبود گودی یک قتلگاه بود

 

زنجیر بود و آینه بود و نگاه بود

تصویر هر چه بود،کبود و سیاه بود

 

زنجیر را به گردن آیینه بسته اند

صحن و سرای آینه را هم شکسته اند

 

دیگر کسی به نور کنایه نمی زند

شلاق روی صورت آیه نمی زند

 

می خواستند ظلم به آل علی کنند

می خواستند روز و شبش را یکی کنند

 

هر کس که می رسید در آنجا ادب نداشت

جز ناسزا کلام خوشی روی لب نداشت

 

حتی نماز و روزه در آنجا بهانه بود

افطار روزه دار خدا تازیانه بود

 

زندان نبود روضه گودال یار بود

هر شب برای عمه خود بی قرار بود

 

حرف از اسارت و غل و زنجیر یار بود

زینب میان جمعیت نیزه دار بود

 

در شهر شام غیرت و شرم و حیا نبود

زندان برای دختر زهرا روا نبود

 

شاعر  : رحمان نوازنی

سلامتی شاعر صلوات ...

 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 24 خرداد 1391برچسب:موسی بن جعفر , امام هفتم , مظلومیت , باب الحوائج , شعر , زیبا, رحمان نوازنی, ] [ 22:51 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

 786

 

 

 

در میان هلهله سوز و نوا گم می شود

زیر ضرب تازیانه ناله ها گم می شود

 

بسکه بازی می کند زنجیر ها با گردنم

در گلویم گریه های بی صدا گم می شود

 

در دل شب بارها آمد نمازم را شکست

در میان قهقه صوت دعا گم می شود

 

چهار چوب پیکرم بشکسته و لاغر شدم

وقت سجده پیکرم زیر عبا گم می شود

 

تازه فهمیدم چرا در وقت سیلی خوردنش

راه مادر در میان کوچه ها گم می شود

 

بین تاریکی شب چون ضربه خوردم آگهم

آه در سینه به ضرب بی هوا گم می شود

 

لا به لای پنجه هایش مشتی از موی سرم

بین این تصویر ها دیگر حیا گم می شود

 

از یهودی ضربه خورده خوب می داند چرا؟

گوشوارٍ بچه ها در کربلا گم می شود

 

 شاعر :  قاسم نعمتی

سلامتی شاعر صلوات ...



برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 24 خرداد 1391برچسب:موسی بن جعفر , امام هفتم , مظلومیت , باب الحوائج , شعر , زیبا, قاسم نعمتی, ] [ 22:48 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

  786

 

 

 

 

دردی به جان نشسته دگر پا نمی شود

جز با دوای زهر مداوا نمی شود

 

یک جای پرت مانده ام و بغض کرده ام

در این سیاه چال دلم وانمی شود

 

کافیست داغ دوری معصومه و رضا

دیگر غمی به سینه من جا نمی شود

 

معصومه کاش بود کمی درد دل کنم

کس مثل دختر همدم بابا نمی شود

 

می خواستم دوباره ببوسم رضام را

هنگام رفتنم شده گویا نمی شود

 

اصلاَ نخواستم کسی آید به دیدنم!!

سیلی که مونس دل تنها نمی شود

 

از بس زدند خورد شده استخوان من

این پا برای من که دگر پا نمی شود

 

زنجیرها رسانده به زانو سر مرا

کاغذ هم اینچنین که منم تا نمی شود

 

گاهی هوای تازه و آزاد می روم

بی تازیانه و لگد اما نمی شود

 

ضجر من از جسارت سِندی شاهک است

بی ناسزا شکنجه اش اجرا نمی شود

 

گفتم سر مرا ببر اما تو را خدا

اسمی نبر ز مادرم،آیا نمی شود

 

تشییع من اگرچه روی تخته در است

تشییع هیچکس روی نی ها نمی شود

 

 

 

 شاعر :  علی صالحی

سلامتی شاعر صلوات ...

 

 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 24 خرداد 1391برچسب:موسی بن جعفر , امام هفتم , مظلومیت , باب الحوائج , شعر , زیبا, علی صالحی, ] [ 22:44 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 

 

کمرم را شکست غربت تو ...

ای دوای دلم ز تربت تو ...

تو که باب الحوائجی آقا

تو کجا و سیاه چال کجا ؟

گر چه مولا خلیفه اللهی

یوسف مصر عشق و در چاهی

در تکاپوی دخترت شده ای

باز دلتنگ مادرت شده ای ؟

یابن حیدر تو کاظم الغیظی

معدن جود و منبع فیضی

یابن زهرا گدای زار منم

عبد مسکین جیره خوار منم ...

باز مجنون کاظمین شده ام

محو نورین نیّرین شده ام

باز مست جواد و موسایم

سگ پست جواد و موسایم

با من از عشقها روایت کن

جرعه ای غم بده سقایت کن ...

هاشمی را به لطف خویش بخر

باز هم سوی کاظمین ببر ...

 

 

شعر : سید عبدالرضا هاشمی



برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 24 خرداد 1391برچسب:موسی بن جعفر , امام هفتم , مظلومیت , باب الحوائج , شعر , زیبا, سید عبدالرضا هاشمی, ] [ 22:38 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 

 

با یاد ( جنازه المنادایت )

در آتش دوزخم ز غمهایت

آخر  ز غم تو تلخ میمیرم

ای من به فدای بی کسی هایت ...

زنجیر فکنده بوسه بر دستت

غل سر بنهاده بر سر پایت

گه مویه  کنی به یاد معصومه

گه گریه بر آن رضای تنهایت

ده سال و چهار سال خورشید نشست

در حسرت دیدگان زیبایت

روز آکنده ز حمد و تسبیحت

شب منتظر نماز شبهایت

ای عالم عقل گشته مجنونت

ای واژه عشق گشته شیدایت

ای باده کشان عالم بالا

در وادی نور مست صهبایت

ای حور بهشت واله رویت

ای یوسف مصر محو سیمایت

من هاشمی ام که سخت می سوزم

از داغ غم نهان و پیدایت ...

 

 

شعر : سید عبدالرضا هاشمی

 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 24 خرداد 1391برچسب:موسی بن جعفر , امام هفتم , مظلومیت , باب الحوائج , شعر , زیبا, سید عبدالرضا هاشمی, ] [ 22:32 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 

 

موسی بن جعفرم که امام خلائقم

پروردگار عشقم و قرآن ناطقم

بر جمله نوریان فلک مقتدا منم

فرزند پاک جعفر والای صادقم

نور از من است مشعله آفتاب را

خورشید بی زوال سپهر حقائقم

کرسی و عرش و لوح و قلم در ید من است

سلطان کائناتم و بر جمله فائقم

خم پشت چرخ چمبری از بار علم من

گم آفتاب در تتق نور منطقم

شیرین به کام کامروایان موئمنم

سنگین شرنگ در دهن هر منافقم

ای هاشمی بیا به در بارگاه ما

من بر گدای بارگه خویش مشفقم ...

 

 

شعر : سید عبدالرضا هاشمی

 

 

 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 24 خرداد 1391برچسب:موسی بن جعفر , امام هفتم , مظلومیت , باب الحوائج , شعر , زیبا, سید عبدالرضا هاشمی, ] [ 22:25 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 

 

 بسم رب النور

بسم رب العشق

بسم رب الهادی المهدی

آن که شعر و هرچه موسیقی ست

نذر درگاهش

آن که پاکان هنر در پای او سجاده افکندند

بسم رب العشق

آن که حافظ ها و سعدی ها

عشق او و آل او را بر زبان دارند

بسم رب الهادی المهدی

صاحب عصری که عالم وامدار اوست

گرچه دجالان بدآهنگ

گرچه شیطان های بد ترکیب

داردار و واق واق خویش را آواز می گویند

این نه موسیقی ست

این نه شعر و نه ترانه

این همه فحش است

این فضیحت نامه ی صهیون و آمریکاست

بچه های نطفه هایی از لجن روییده در مرداب

کارگردان

استخوانی پرت خواهد کرد

پیش دم جنبانی چلپاسه ای بدبو

آن دَل هرجایی یابو

 

مزد وق وق کردن سگهای بی اصل و نسب این است

مزد سگدوخوانی این از شغالان بدصداتر

مزد این چندین دهان بی چاک

استخوانی

مزد این مزدورهای مست عیاشش

فکر چندین جایزه از دست خام چند خاخام اند

جایزه در راستای  فکرهایی از جنابت تا جنایت پُر

 جایزه در راستای گنده گویی ها و چیزی از همین هایی که می دانید و می دانند

پولهای هرزه سهم حنجر بدبوی فحاشش

 

مرتدند اینان نه یک تن شان

مرتد اول همین بالاترین با بچه های تخس بی مادر

با همان اصحاب یک پاشان به اسرائیل

با همان  مسئول کلاشش

مرتد دوم

کارگردان چنین آهنگ بد آهنگ

مرتد سوم همین خفاش عیاشش ...

مانده آن سو مادری چشم انتظار راه

مادری شرمنده ی  شاهین...

                           نه ،  خفاشش!

 

 

  شا عر : علیرضا قزوه

 

سلامتی و علو درجات شاعر صلوات ...



برچسب‌ها: <-TagName->
[ شنبه 6 خرداد 1391برچسب:امام هادی ,, امام علی النقی , شیعه , جامعه کبیره , شاهین نجفی ,,, مرتد ,,, علیرضا قزه , ] [ 13:53 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 

 

باز غم ریخت به زخم دل ارباب نمک ...

باز خون ریخت ز چمان غم آلود ملک ...

گر سگی نام تو را برد و ادب پاس نداشت ...

( نشود قدر قمر کاسته از عو عو سگ )

 

مادرش فاحشه بود آنکه تو را شتم نمود

لال باد آنکه علیه تو زبان را بگشود

مرگ بر آن که به توهین تو شعری بسرود

شیعیان کلب تو اند ... بتّرکد چشم حسود

 

جلوه صورت مهدی که هویدا نشود

جان زهرا قسم این زخم مداوا نشود

تا نگردد به درک آن سگ ملعون واصل

عقده شیعه به عبّاس قسم وا نشود ...

 

به خدا ظلم به مظلوم عقوبت دارد ...

این سخنها به ابالفضل خجالت دارد ...

قدر سگ بیشتر از ارزش شاهین نجفیست ...

که نه فرهنگ ... نه ناموس ... نه غیرت دارد ...

 

باز خون جگر حضرت زهرا بارید

اشک از دیده گریان مسیحا بارید

باز اباصالح دلتنگ عزاداری کرد ...

اشک نه ... خون دل از دیده مولا بارید ...

 

حضرت هادی ما ... آه ... عذابی دیده

تاب را از جگرش زهر جفا ببریده

متوکّل به سویش باده تعارف کرده ...

مثل زینب او هم ... بزم شرابی دیده ...

 

باز هم ولوله در عالم غیب افتاده

زهر را معتز سفّاک به هادی داده

ای خدا سینه ام از غربت او می سوزد

با لب تشنه ببین روی زمین افتاده ...

 

پشت تابوت کنیزی لب خود باز نمود

باز آهنگ غریبانه خود ساز نمود ...

گفت تنها سخنی ... رازی را افشا کرد

شکوه از روز دوشنبه را آغاز نمود ...

 

گفت : ای وای از این روز چه ها ما دیدیم

گفت : از این روز جفا بود و بلا تا دیدیم

نه فقط سینه ما از شرر هادی سوخت ...

ما در این روز غم کرببلا را دیدیم ...

 

کربلا ... وای کفن بر تن سلطانی نیست

به تن زینب کبری رمق و جانی نیست

های مردم که به خیام هجوم آوردید

هیچ در بین شما هیچ مسلمانی نیست ؟

 

 

شاعر : سید عبدالرضا هاشمی

 

تقدیم به حضرت جواد الائمه و حضرت صاحب الامر ( علیهما السلام )

بر جمال وجه الله امام هادی ( علیه السلام ) صلوات ...

 

 

 

 

 

بر دشمنان امام هادی لعنت ...

بر شاهین نجفی حرامزاده زنا زاده لعنت ...

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمّد و آل محمّد

و آخر تابع له علی ذالک ...

 

 

یریدون لیطفوا نور الله بافواههم ... و الله متمّ النوره و لو کره المشرکون ...

 

ضمن اعلام برائت و بیزاری از این شخص شیطان زاده شیطان پرست  شاهین نجفی ...

و از کار زشتی که این هرزه سرتا پا نجاست انجام داده ...

دوستان باب شده که هر چند وقت یک بار به یکی از مقدّسات شیعه یا یکی از ائمه ما اهانت میکنند  و احساسات

میلیونها انسان رو خدشه دار میکنند بعدشم خیلی ساده کار سخیف خودشونو توجیح میکنن

و کسی که توجیحات احمقانه اینا رو می پذیره یا از خود اونهاست یا باید انسان سست مغز و بی خردی باشه ...

ضمن اینکه این نوع کارهای کثیف و غیر انسانی که وجدان هر  بشری که ذره ای وجدان داشته باشه اون رو محکوم

میکنه غیر قابل توجیه هستند و هیچ توجیهی در این مسائل پذیرفته نیست ... شاهین نجفی حرامزاده به هر دلیلی

که این اهانات رو به ائمه ما کرده ... در واقع به مادر خودش توهین کرده و خودشو به مردم معرفی کرده که چقدر 

حرامزادست ... خدا لعنتش کنه و ان شاء الله شاهد هلاکت هر چه زودتر این زنازاده شیطان پرست مردود باشیم ...

پیشنهاد میکنم با برگزار کردن سمینار و نشست ... گردهمایی یا مجالس در رابطه با شخصیت رفیع امام هادی

( علیه السلام )  و برگزاری مکرر و متوالی و هرچه بیشتر و هر چه بهتر مجالس دعای جامعه کبیره مشت محکمی به

دهن دشمنان حقیقت امامت بزنیم  و  هم معرفت خودمون رو نسبت به اون ذوات مقدّس ملکوتی نورانی بیشتر

کنیم ...

 

بر محمّد و آل محمّد صلوات ...



برچسب‌ها: <-TagName->
[ شنبه 6 خرداد 1391برچسب:امام هادی ,, امام علی النقی , شیعه , جامعه کبیره , شاهین نجفی ,,, مرتد, ] [ 13:14 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 

 

وقتی که هر شب خواب چشمانت حرام است

شادی کجا ؟ مستی کجا ؟ رندی کدام است ؟

من تشنه یک بوسه ام امّا نه آقا ...

بیرون ز حد آلوده ام امّا نه آقا ...

حتّی اگر در عین ناکامی بمیرم

از تو نمی خواهم امیدم را بگیرم ...

ای پنجمین خورشید اوج آسمانها

روزی رسان ساکنان کهکشانها

با وسعت سجّاده ات ایجاد هیچ است

پیش تو آقا قصّه فرهاد هیچ است

تو عشق را شرمنده احساس کردی

عبّاس را آقا شما عبّاس کردی

ای وارث آدم ... نه آدم وارث تو

تو باعث خلقت ... نه خلقت باعث تو

ای وارث توحید ابراهیم ... باقر

موسی به پیشت میکند تعظیم ... باقر

آه ای مسیح جان بی جان مسیحا

عیسی به جنبت قطره ای در پیش  دریا

علم نبوّت نکته ای از علمهایت

تلخیص علم آفرینش چشمهایت

از کربلا پای پیاده گامهایت

شد بال پروازی که رفتی تا خدایت

آن سلسله آن آبله آن روزگاران

یادت که می آید تو می باری چو باران

تفسیری از پیغمبر و زهرا و حیدر

روح حسن روح حسین عبّاس منظر

تو زینت پرونده زین العبادی

در دلبری اسطوره ای و اوستادی

پیغمبران بر سفره علمت نشستند

پیغمبران . پیغمبر علم تو هستند

تو نورها را خیره از تابش نمودی

آئینه ها را غرق از بینش نمودی

آقای لبخند و نگاه عاشقانه ...

آقای بی منّت عطای بی بهانه

از تو افق های علوم عشق باز است ...

بالله قسم فهم کلامت چون نماز است

ای محور طوف ملائک نعلهایت

ای عروه الوثقای حق بند قبایت

یک مژه ات حبل المتین جبرئیل است

بر وصله کفشت کلیم الله دخیل است

ای وارث غم ... وارث خون خداوند

ای خورده لبخندت به اشکی تلخ پیوند

همچون حسین از تیره آلاله هایی

داغی به دل داری خدای لاله هایی

ای همسفر ... یاد تو می آید رقیّه ؟

آن سلسله ... آن آبله ... آن اشک و گریه ؟

خوب بگذریم این داغها پایان ندارد

مهدی نیاید حل شدن امکان ندارد

امّا تو آقا جان مادر سروری کن

ما را بخر مانند میثم حیدری کن

بر ما بتاب ای آفتاب بی کرانها

ای پنجمین روح الله ای جان بخش جانها

هر روز آقا دست ما و دامن تو ...

لعن خدا بر منکرت بر دشمن تو ...

آقا بیا یک بار باباتر نگا کن

باباتر از این لطف بر عبدالرضا کن

 

 

شاعر : سید عبدالرضا هاشمی

 

بر شمسه جمال دلربای امام باقر صلوات ...

 

 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ شنبه 6 خرداد 1391برچسب:شعر , امام باقر , باقر العلوم , امام پنجم , بقیع , علم , زیبا , , ] [ 12:50 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

 

786

 

 

 

دنیا به کام تلخ من امشب عسل شده است

شیرین شده است و ماحصلش این غزل شده است

تاثیر مهر مادریت بوده بر زبان

این واژه ها اگر به تغزل بدل شده است

مادر!حضور نام تو در شعر های من

لطف خداست شامل حال غزل شده است

غیر از تو جای هیچ کسی نیست در دلم

این مسأله میان من و عشق حل شده است

سیاره ای که زهره نشد آه می کشد

آه است و آه  آنچه نصیب زحل شده است

زهرایی و تلألو نور محبتت

در سینه ام ز روز ازل لم یزل شده است

با نام تو هوای غزل معنوی شده است

بی اختیار وارد این مثنوی شده است

هرگز نبوده غیر تو مضمون بهتری

تنها تویی که بر سر ذوقم می آوری

نامت مرا مسافر لاهوت کرده است

لاهوت را شکوه تو مبهوت کرده است

از عرش آمدی و زمین آبرو گرفت

باید برای بردن نامت وضو گرفت

نور قریش! تا که تویی صاحب دلم

غرق خداست شعب ابی طالب دلم

عمرت نفس نفس همه تلمیح زندگی است

حرفت چراغ راه و مفاتیح زندگی است

از این شکوه ، ساده نباید عبور کرد

باید مدام زندگیت را مرور کرد

چون زندگیت ساده تر از مختصر شده است

پیش تجملات ، جهازت سپر شده است

آیینه ای و سنگ صبور پیمبری

در هر نفس برای پدر مثل مادری

اشک شما عذاب بهشت است ، خنده کن

لبخندت آفتاب بهشت است ، خنده کن

دنیای ما نبوده برازنده ی شما

هجده نفس زمین شده شرمنده ی شما

آیینه ای نهاده خدا بین سینه ام

حس می کنم مزار تو را بین سینه ام

مانند آن خسی که به میقات پر کشید

                                                     قلبم به سوی مادر سادات پر کشید

 

 

 

شاعر : سید حمید رضا برقعی

سلامتی و علو درجات شاعر صلوات ...

 

 

 

 

بر جمال دلربای مهدی صلوات ...



برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 12 ارديبهشت 1391برچسب:شعر, حضرت زهرا , فاطمه زهرا , فضائل بی بی , آئینی , زیبا , برقعی , ] [ 11:15 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]


786

 

 

 

امفلح ثغرک ام جوهر

و رحیق رضا بک ام سکر

قد قال لثغرک صانعه

انا اعطیناک الکوثر

و الخال بخدک ام مسک

نقطت به الورد الاحمر

 ام ذاک الخال بذاک الخد

فتیت الند على مجمر

عجبا من جمرته تذکو

و بها لایحترق العنبر

یا من تبدولى و فرته

فى صبح محیاه الازهر

فاءجن به فى اللیل اذا

یغشى و الصبح اذا اسفر

ارحم ارقا لو لم یمرض

بنعاس جفونک لم یسهر

تبیض لهجرک عیناه

حزنا و مدامعه تحمر

یا للعشاق لمفتون

بهوى رشا احوى احور

ان یبد لذى طرب غنى

او لاح لذى نسک کبر

امنت هوى بنبوته

و بعینیه سحر یؤ ثر

اصفیت الود لذى ملل

عیش بقطیعته کدر

یا من قد اءثر هجرانى

و على بلقیاه استاءثر

اقسمت علیک بما اولتک

النظرة من حسن المنظر

و بوجهک اذ یحمر حیا

و بوجه محبک اذ یصفر

و بلولوء مبسمک المنظوم

و لوءلوء دمعى اذ ینثر

ان تترک هذا الهجر فلیس

یلیق بمثلى ان یهجر

بکر للهو و نیل الصفو

فوجه العیش لمن بکر

و انظر للزهر شطر النهر

فوجه الدهر به ازهر

و لقد اسرفت و مااسلفت

لنفسى ما فیه اعذر

سودت صحیفه اعمالى

و وکلت الامر الى حیدر

هو کهفى من نوب الدنیا

و شفیعى فى یوم المحشر

قد تمت لى بولایته

نعم جمت عن ان تشکر

لاصیب بها الحظ الاوفى

 

شاعر : سید رضا هندی ( ره )

علو درجات و مقامات شاعر صلوات ...



برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:قصیده کوثریه , فاطمه , کوثر , انّا اعطیناک الکوثر , ولایت , شعر عربی , بی نظیر , ] [ 18:7 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 

 

 

در پیچ کوچه بود، که ولگرد ِ لعنتی...

با سنگ زد به آینه، بی درد ِ لعنتی

دیدم به جنگ مادر رنجورم آمده !

فریاد می زدم :« برو نامرد ِ لعنتی»

خونت حلال خشم حسن می شود، برو

خونم به جوش آمده ، خون سرد ِ لعنتی

خط ونشان برای زنی خسته می کشی !؟

لعنت به هرکه گفته به تو مرد، لعنتی!

دیوارهای سنگی آن کوچه شاهدند

با مادرم چه کرد، کمردرد ِ لعنتی

 

 

شاعر : وحید قاسمی

سلامتی و علو درجات شاعر صلوات ...



برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:شعر , ولایی, تبرّی , انتقام , حضرت زهرا , فاطمه , سقیفه , امام حسن مجتبی , ] [ 17:49 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786
 
 
 
 
 
 
اي که فقط مقام تو خير النسا شده 

لعنت بر آن که منکر صدق شما شده 

جايي که انبيا همگي سائلند و بس 

لعنت بر آن که آمده و بي حيا شد

تو دختر رسول ترين برگزيده اي 

احمد براي توست اگر مصطفي شده 

شيعه شدن که روزي هر کس نمي شود 

هر کس که شيعه شده ز عطاي شما شده 

در سجده ات که تا به سحر طول مي کشيد 

شد عاقبت به خير هر آن که دعا شده 

بعد از ولايت تو و تصديق تو دلم 

احساس مي کنم چقدر با خدا شده 

تو مادري نمودي و ما را خريده اي 

تو خواستي که خاک من از کربلا شده 

ما را ببخش نوکر خوبي نبوده ايم 

گاهي اگر غلام شما بي وفا شده 

تکليف محوري است مرام تو تا ابد 

در اين مسير عمر جوانت فدا شده 

تکليف ماست تا به فرج منتظر شدن 

اين امتحان سخت که تکليف ما شده

ما را به سوي مهدي تو مي کشد ولي 

دوران ما ز دوري او پر بلا شده 

اين نيز از مجاري فيض خود شماست 

پايم اگر به مجلس اين روضه وا شده
 
 
 
 
شاعر : ناشناس
 
سلامتی و علو درجات شاعر صلوات

 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:شعر زیبا , تبرّی , فاطمه , ولایت , زیبا , زهرا , دین , مذهب , ایدئولوژی, ] [ 17:46 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 

 

تاسیس  کربــــلا ،  نه  فقط  بهر  ماتـــم  است

دانـش  ســــرای  مکتـــــب  اولاد  آدم  اســــت

از خیــــــمه  گاه  سوختـــــه  تا  ساحل  فــرات

تعــلیــم گاه  رهبــــر  خـــلق  دو  عالــــم  است 

ابهـام  امر بین ، که  به یک  نصف روز  خون

جشـــن و عـــزای  قاســــم  داماد ، توام  است

اصغـــر  به سوی معرکه  رفتن ، به دوش باب

درســی   پـــی حصــول  حقـــــوق  مسلم  است

هر قطره  خـــون  ز حنجر آن  طفل  شیرخـوار

بر زخــم های  پیــکر اســــلام ، مرهـــم اســت

زینـــب  چو  دید  نعـــش  برادر ، خطـــاب  کرد:

بر خیز  بین ، که بعد  تو  ما را که محرم است

بلخـــی خــوش باش ، که  تعـریف  بحر عشــق

بیرون  ز حد  قـدرت  و  نیــروی  شبنـــم  است

 

 

شاعر : سید میر اسماعیل بلخی ( ره )

شادی روح و علو درجات شاعر صلوات ...

 

 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:شعر , فاطمیه , مدح مولا , امام حسین , آزادی , عشق , علامه بلخی , ] [ 17:19 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 

 

 

 

نه مراست قدرت آنکه دم زنم از جلال تو یا علی
نه مرا زبان که بیان کنم صفت کمال تو یا علی
شده مات عقل موحدین همه در جمال تو یا علی
چو نیافت غیر تو آگهی زبیان حال تو یا علی
نبرد به وصف تو ره کسی مگر از مقال تو یا علی

 

هله ای مجلی عارفان تو چه مطلعی تو چه منظری
هله ای موله عاشقان تو چه شاهدی تو چه دلبری
که ندیده ام به دو دیده ام چو تو گوهری چو تو جوهری
چه در انبیاء چه در اولیاء نه تورا عدیلی و همسری
به کدام کس مثلت زنم که بود مثال تو یا علی

 

 

توئی آنکه غیر وجود خود به شهود و غیب ندیده ای
همه دیده ای نه چنین بود شه من تو دیده دیده ای
فقرات نفس شکسته ای سبحات وهم دریده ای
ز حدود فصل گذشته ای به صعود وصل رسیده ای
ز فنای ذات به ذات حق بود اتصال تو یا علی

 

چو عقول و افئده را نشد ملکوت سر تو منکشف
زبیان وصف تو هرکسی رقم گمان زده مختلف
همه گفته اند و نگفته شد زکتاب فضل تو یک الف
فصحای دهر به عجز خود ز ادای وصف تو معترف
بلغای عصر به نطق خود شده اند لال تو یا علی

 

توئی آنکه در همه آیتی نگری به چشم خدای بین
توئی آنکه از کشف الغطا  نشود تورا  زیاده یقین
شده از وجود مقدست همه سرکنز خفا مبین
زچه رو دم از انا ربکم نزنی بزن به دلیل این
که به نور حق شده منتهی شرف کمال تو یاعلی

 

توئی آنکه مستی ماخلق شده بر عطای تو مستدل
ز محیط جود تو منتشر قطرات جان , رشحات دل
به دل تو چون دل عالمی دل عالمی شده متصل
نه همین منم زتو مشتعل , نه همین منم به تو مشتغل
دل هرکه مینگرم در او بود اشتعال تو یا علی

 

به می خم تو سرشته شد گل کاس جان سبو کشان
ز رحیق جام تو سر گران سر سرخوشان دل بیهشان
به پیاله دل عارفان شده ترک چشم تو می فشان
نه منم زباده عشق تو هله مست و بیدل و بی نشان
همه کس چشیده به قدر خود ز می زلال تو یا علی

 

توئی آنکه سدره منتهی بودت بلندی آشیان
رسد استغاثه قدسیان به درت ز لانه بی نشان
به مکان نیایی و جلوه ات به مکان زمشرق لا مکان
چو به اوج خود رسیده ای ز علو قدر و سموشان
همه هفت کرسی و نه طبق شده پایمال تو یا علی

 

نه همین بس است که گویمت به وجود جود مکرمی
نه همین بس است که خوانمت به ظهور فیض مقدمی
تو منزهی ز ثنای من که در اوج قدس قدم نهی
به کمال خویش معرفی به جلال خویش مسلمی
نه مراست قدرت آنکه دم زنم از جلال تو یا علی

 

توئی آنکه میم مشیتت زده نقش صورت کاف و نون
فلک و زمین به اراده ات شده بی سکون شده با سکون
به کتاب علم تو مندرج بود آنچه کان و ما یکون
توئی آن مصور ما خلق که من الظواهر و البطون
بود این عوالم کن فکان , اثر فعال تو یاعلی

 

تو همان درخت حقیقتی که دراین حدیقه دنیوی
ز فروغ نور تو مشتعل شده نار نخله موسوی
انا ربکم تو زنی و بس به لسان تازی و پهلوی
زتو در لسان موحدین بود این ترانه معنوی
که انا الحق است به حق حق ثمر نهال تو یا علی

 

توئی آن تجلی ذوالمنن که فروغ عالم و آدمی
زبروز جلوه ما خلق به مقام و رتبه مقدمی
هله ای مشیت ذات حق که به ذات خویش مسلمی
به جلال خویش مجللی ز نوال خویش منعمی
همه گنج ذات مقدست شده ملک و مال تو یا علی

 

تو چه بنده ای که خدائیت زخداست منصب و مرتبت؟
رسدت زمایه بندگی که رسی به پایه سلطنت
احدی نیافت ز اولیاء چو تو این شرافت و منزلت
همه خاندان تو در صفت چو تواند مشرق معرفت
شده ختم دوره علم و دین به کمال آل تو یا علی

 

تو همان ملیک مهیمنی که بهشت و جنت و نه فلک
شده ذکر نام مقدست همه ورد السنه ملک
پی جستجوی تو سالکان به طریقت آمده یک به یک
به خدا که احمد مصطفی به فلک قدم نزد از سمک
مگر آنکه داشت در این سفر طلب وصال تو یا علی

 

توئی آنکه تکیه سلطنت زده ای به تخت موبدی
به فراز فرق مبارکت شده نصب تاج مخلدی
ز شکوه شان تو بر ملا جلوات عز ممجدی
متصرف آمده در یدت ملکوت دولت سرمدی
تو نه آن شهی که زسلطنت بود اعتزال تو یا علی

 

توئی آنکه ذات کسی قرین نشده است با احدیتت
توئی آنکه بر احدیتت شده مستند صمدیتت
نرسیده فردی و جوهری به مقام منفردیتت
نشناخت غیر تو هیچکس ازلیتت ابدیتت
تو چه مبدای که خبر نشد کسی از مآل تو یا علی

 

تو که از علایق جان و تن به کمال قدس مجردی
تو که بر سرائر معرفت به جمال انس مخلدی
تو که فانی از خود و متصف به صفات ذات محمدی
به شئون فانی این جهان نه معطلی  نه مقیدی
بود این ریاست دنیوی غم و ابتهال تو یا علی

 

تو همان تجلی ایزدی که فراز عرشی و لا مکان
دهد آن فواد و لسان تو ز فروغ لوح و قلم نشان
خبری زگردش چشم تو حرکات گردش آسمان
تو که رد شمس کنی عیان به یکی اشاره ابروان
دو مسخر آمده مهر و مه هله بر هلال تو یا علی

 

هله ای موحد ذات حق که به ذات معنی وحدتی
هله ای ظهور صفات حق که جهان فیضی و رحمتی
به تو گشت خلقت کن فکان که ظهور نور مشیتی
چو تو در مد  این علم حق زشرف مدینه حکمتی
سیلان رحمت حق بود همه از جبال تو یاعلی

 

بنگر فواد شکسته را به درت نشسته به التجا
به سخا و بذل تواش طمع به عطا و فضل تواش رجا
اگرش برانی از آستان کند آشیان به کدام جا؟
ز پناه ظل وسیع تو هم اگر رود برود کجا؟
که محیط کون و مکان بود فلک ظلال تو یا علی

 

 

شاعر : مرحوم فواد کرمانی

علو درجات شاعر صلوات ...

 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:شعر آئینی , مذهبی , مدح مولا , فضائل علی , امیرالموئمنین , امام اوّل , فواد کرمانی , ] [ 21:52 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 

 

پرواز می دهیم که بال و پرت کنیم
معراج میبریم که پیغمبرت کنیم
دیگر بس است خلوت چله نشینی ات
وقتش رسیده است مقرب ترت کنیم
دست گل قدیمی خود را از این به بعد
دست تو می دهیم که تاج سرت کنیم
حالا نماز شکر بخوان فدیه ای بده
تا صاحب زلال ترین کوثرت کنیم
میخواستیم فرق کنی با پیمبران
می خواستیم آینه ی دیگرت کنیم
این سیب را بگیر و برای خودت ببر
وقتش شده است فاطمه را دخترت کنیم
شایسته است ‍‍؛ با پدر فاطمه شدن
از خانواده ی پسری ابترت کنیم

می خواستیم نسل تو زهرا نصب شود
ضرب المثل برای عجم تا عرب شود

خورشید ، آفتابی انوار فاطمه است
صبحی اگر که هست بدهکار فاطمه است
آیینه اش سه مرتبه خود را ظهور داد
پیغمبر و علی همه تکرار فاطمه است
هر جلوه ای که جلوی نوری نمی شود
زهرا شدن فقط و فقط کار فاطمه است
شام زفاف پیرهن کهنه می برد
این تازه اولین شب ایثار فاطمه است
فردا اسیر دست جهنم نمی شود
امروز هر کسی که گرفتار فاطمه است

زهرا اگر نبود ولایت نداشتیم
گمراه می شدیم و هدایت نداشتیم

زهرا بنا نداشت خودش را بنا کند
می خواست ، بنده باشد و یا ربنا کند
مثل علی عروج نمازش امان نداد
اصلا به پای پر ورمش اعتنا کند
تا که مدینه از گل توحید پر شود
کافی است در قنوت، خدا را صدا کند
طبق روال هر شب جمعه نشسته تا ...
قبل خودش سفارش همسایه را کند


دستی که پیش خانه ی زهرا دراز نیست
در شرع بر جنازه ی آنکس نماز نیست

او آمد و خزان زمین را بهار کرد
بر شاخه های شکوفه ی عصمت ، سوار کرد
آیا بدون مهر مناجات فاطمه
می شد به سجده کردن خود افتخار کرد ؟
وفتی شب زفاف ، پیمبر رسید و بعد
بین علی و فاطمه ، تقسیم کار کرد
خوشحال شد تمامی احساس معجرش
وقتی رسول ، فاطمه را خانه دار کرد
آن هم برای حاجت مسکین شهر بود

روزی اگر ز حادثه میل انار کرد
اخلاص پینه هاش همیشه زبانزد است
از بسکه دست فاطمه در خانه کار کرد
وقتی تمام قاطبه ها بی حماسه بود
خود را خمیده کرد ولی ذولفقار کرد
پس می شود برای عوض کردن زمان
نوآوری فاطمه را اختیار کرد

بی فاطمه که شیعه شکوفا نمی شود
شیعه مرید دشمن زهرا نمی شود

دنیا ندیده است سفرهای این چنین
جز در هوای فاطمه پر های این چنین
دیروز می شدند درختان بدون سر
امروز می دهند ثمرهای این چنین
سر می دهیم و منت یاغی نمی کشیم
همواره سر خوشیم به سر های این چن
ین
دارد بساط کفر زمین جمع می شود
پیچیده در زمانه خبرهای این چنین
اصلا بعید نیست رو کند به ما
از مادر ی چنین و پسرهای این چنین
لبنان مگر چه داشت به جز نام فاطمه
آری عجیب نیست ظفرهای این چنین

دلهای ما همیشه پر از یاد فاطمه است
این سرزمین قلمرو اولاد فاطمه است

 

 

 

شاعر : علی اکبر لطیفیان 

 سلامتی شاعر صلوات ...
 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:شعر بسیار زیبا , آئینی , ولایی , سادات , کوثر , فاطمه , زهرا , فاطمیه , ] [ 13:35 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 

 

 

زهرا همان که در سحر آفریدنش
گفته خدا تَبارَکَ بر وجه أحسنش
زهرا همان که عطر خداوند می وزد
هر روز پنج مرتبه از باغ سوسنش
هر صبح در طواف ملائک به دور او
معراج می چکد ز تماشای گلشنش
زهرا همان که بر دل پیغمبر خدا
جان دوباره می دهد از شوق دیدنش
از ابتدای خلقت خود از همان ازل
دارد نگین عشق علی را به گردنش
دیگر از این چه مرتبه ای با شکوه تر
باشد بزرگ کرب و بلا طفل دامنش
«حَتَّی تَوَرَّمَتْ قَدَمَاهَا» حکایتی ست
از عاشقانه های سحرهای روشنش
بی شک منا و مکه دگر محرمی نداشت
پنهان نبود اگر ز نظر خاک مدفنش
روز حساب توشه‌ی ما عشق فاطمه ست
ما را بس است خوشه ای از فیض خرمنش

 

شرح فضائلش همه عین عبادت است
تکریم پایداری و حلم و شهادت است

آمد که روشنی بدهد آفتاب را
بخشد به چشم تار جهان نور ناب را
باران و رود و چشمه‌ی و دریا به نام اوست
مهریه اش نموده خداوند، آب را
اصلاً تمام جنت و دوزخ به دست اوست
داده به او شفاعت روز حساب را
با شرط حب فاطمه و آل فاطمه
پاداش می دهند قیامت، ثواب را
از سرّ نام فاطمه این نکته روشن است
برداشته خدا ز محبش عذاب را
با آیه های روشن عمر شریف خود
تفسیر کرد سوره به سوره کتاب را
حتی به پیش سائل اعمی محال بود
بردارد از مقابل چهره نقاب را
بی حرمتی به ساحت قدسی فاطمه ست
هر کس که زیر پا بگذارد حجاب را

آری برای فاطمیون این وقار ماند
با نور چادری که از او یادگار ماند

هر دختری که اُمّ أبیها نمی شود
هر مادری که مادر دنیا نمی شود
نور تمام عالم امکان به روی هم
یک جلوه نور چادر زهرا نمی شود
وقتی که اختیار دو عالم به دست اوست
محشر بدون فاطمه بر پا نمی شود
یعنی که بی ولایت او هیچ طاعتی
اذن ورودِ جنت الاعلی نمی شود
فردا به قله های سعادت نمی رسد
هر کس دخیل چادر زهرا نمی شود
حبل المتین شیعه نخ جانماز اوست
بی او گره ز کار کسی وا نمی شود
می افتد از نگاه پر از مهر فاطمه
هر کس فدائیِ ره مولا نمی شود
دینی که رفت سمت تزلزل پس از نبی
بی انقلاب فاطمه احیا نمی شود

آغاز کرد یک تنه، تنها، قیام را
معلوم کرد حرمت خون امام را

وقتی که هست چهره‌ی حیدر مطاف او
در خانه است مسجد او اعتکاف او
آئینه شد که جلوه کند عصمت خدا
معنا گرفت روح عفاف از عفاف او
چرخ تمام کون و مکان سنگ آسیاش
سر رشته‌ی زمین و زمان در کلاف او
در پیش چشمهاش چه دنیا حقیر بود
بوده به بوریا و سفالی کفاف او
چیزی نخواست فاطمه از ثروت جهان
یعنی بس است پیرهن دستباف او
جلوه گر نهایت ایثار فاطمه ست
انفاق خالصانه‌ی شام زفاف او
آن بانویی که سایه‌ی او را کسی ندید
یک روز شد مدینه محلّ مصاف او
وقتی که دید بسته شده دست کعبه اش
آمد به کوچه جان بدهد در طواف او

از چشم اهل فتنه گرفته ست خواب را
معلوم کرد معنی فصل الخطاب را
 
باغ حضور غرق گل یادِ فاطمه ست
روح نماز و مسجد و سجاده فاطمه ست
تنها مدینه نه، همه‌ی عالم وجود
روشن ز سجده های سحرزاد فاطمه ست
آنکس که در نهایت اخلاص و بندگی
ایمان به پای چادرش افتاده فاطمه ست
آن بانویی که بعد نبی با حماسه اش
درس وفا به اهل ولا داده فاطمه ست
قبرش اگرچه شمع و رواقی نداشته
قم، تا ابد مدینه‌ی آباد فاطمه ست
یعنی به پای بوسی آئینه اش بیا
آه این ضریح پنجره فولاد فاطمه ست
هستی ماست نوکری اهل بیت او
خیرالعمل محبت اولاد فاطمه ست

ا

 

 

شاعر : یوسف رحیمی 

سلامتی شاعر صلوات ...
 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:شعر زیبا , مذهبی , آئینی , حضرت زهرا , فاطمه , فاطمیه , , ] [ 13:28 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

 

786

 

 

 

اى بلند اختر که ناموس خداى اکبرى
عقلِ کل را دخترى و علمِ کل را همسرى

زینت عرش خدا پرورده دامان توست
یازده خورشید چرخ معرفت را مادرى

آن که بُد منّت وجودش بر تمام ما سوا
گشت ممنون عطاى حق که دادش کوثرى

تاج فرق عالم و آدم بود ختم رسل
بر سر آن سرور کون و مکان تو افسرى

از گلستان تو یک گُل خامس آل عباست
اى که در آغوش خود خون خدا مى‌پرورى

مقتداى حضرت عیسى بود فرزند تو
آن چه در وصف تو گویم باز از آن برترى

در قیامت اولین و آخرین سرها به زیر
تا تو با جاه و جلال حق، ز محشر بگذرى

بر بساط قرب بگذارد قدم چون مصطفى
تو بر او هستى مقدم، گرچه او را دخترى

کهنه پیراهن چو بر سر افکنى در روز حشر
غرقه در خون خدا برپا نمایى محشرى

با چه ذنبى کشته شد مؤوده آل رسول
بود آیا اینچنین، أجرِ چنان پیغمبرى

قدر تو مجهول و مخفى قبر تو تا روز حشر
جز خدا در حق تو کس را نشاید داورى

 

 

شعر : آیت الله وحید خراسانی 

 سلامتی و علو درجات  ایشان صلوات 
 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:شعر , فاطمه زهرا , آئینی , فاطمیه , مرجع , زیبا , شعر آقای وحید, ] [ 13:21 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 

786

 



بگذار ببینیم همه، پا شدنت را
آغاز کنی حرف مداوا شدنت را

نورانیتم بسته به نورانیت توست
پنهان مکن ای فاطمه! "زهرا" شدنت را

زهرا ! گره ام باز شد اما گره ات نه
پیچیده نوشتند معما شدنت را

طفلان تو با گریه به سجاده نشستند
امروز که دیدند مهیا شدنت را

دیروز تمام بدن تو سپرم شد
امروز تماشا شده ام تا شدنت را

نزدیک سه ماه است که یک گوشه می افتی
بگذار ببینیم همه ، پا شدنت را
 

 

شاعر : علی اکبر لطیفیان

سلامتی شاعر صلوات 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:شعر , فاطمه , زهرا , مرثیه , زیبا , فاطمیه , غربت , ولایت , ] [ 13:17 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

 

786

 

 

 

بانو سلام ! نام تو را بوسه می زنم

چون زخم ، التیام تو را بوسه می زنم

 

با شعر آمدم به تماشای نام تو

آیینه بوی ماه گرفت از کلام تو

 

حس می کنم به غربت خود خو گرفته ای

ای کشتی نجات ! که پهلو گرفته ای

 

در پشت در هجوم خطر را چه می کنی ؟

با آتشی که سوخته در را چه می کنی؟

***

در می زنند و پشت در آتش به پا شده ست

یکباره کوهِ زمزمه ها بیصدا شده ست

 

انگار زخم و کینه دهان باز کرده است

حجم هجوم ، ممتد بی منتها شده ست

 

با تکّه تکّه های دری که شکسته اند!

ارکان خاک یکسره از هم جدا شده ست

 

تکلیف یک کبوتر پهلو شکسته چیست؟

وقتی در آشیانه اش آتش به پا شده ست

***

با خود به کوچه های عزا می کشی مرا

بانوی بی نشان ! به کجا می کشی مرا ؟

 

هرچند شهر، یکسره بیگانگی کند !

آتش به گرد شمع تو پروانگی کند

 

در شام تیره ، قصّه ماه کبود بود

باران شعله شعله و رگبار دود بود

 

در متن شعله قصد خلیلی نداشتی

سیلی زدند و طاقت سیلی نداشتی

 

خورشید ماه در تب و تاب محاق تو

غم ماجرای کوچکی از اتفاق تو

 

بانو سلام ! زمزمه تازه ات کجاست؟

داغی ز داغ های بی اندازه ات کجاست؟

 

آرام و سرد می گذرم از هوای تو

چون خاک سر گذاشته ام روی پای تو

 

شبگرد کوچه های جهانم گذاشتی

با داغ تازه ای که به جانم گذاشتی

 

در باغ شب ، شکفتن زهرایی ات چه شد؟

دستان گرم ام ابیهایی ات چه شد؟

 

دستت کبود می شود و تار می شوم

هر سال با عزای تو تکرار می شوم

 

با خود به کوچه های عزا می کشی مرا

  بانوی بی نشان ! به کجا می کشی مرا ؟...

 

 

 

 شاعر :ابراهیم قبله آرباطان

 

سلامتی شاعر صلوات ...
 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:شعر آئینی , حضرت فاطمه زهرا , مصیبت , فاطمیه , زیبا , خواندنی, ] [ 13:8 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 

 

مانده ام آندم که زهرا پشت در فریاد زد

از چه رو ارض و سما بی پایه و بنیان نشد ؟

مانده ام زیر و زبر بعد از کبودی رخش

از چه رو کاخ بلند عالم امکان نشد ؟ 

مانده ام یاربّ بر این صبرت که اندر محضرت 

خورد سیلی فاطمه امّا جهان ویران نشد  

زیر این چرخ کبود و گنبد نیلی رواق 

بیش از این در حق آل الله هیچ عصیان نشد 

چاره پهلوی خونین و فراق محسنش 

اشک و آه و ناله و بی تابی و افغان نشد 

عاشقی را باید اوّل سوختن در پای دوست 

ور نه راهی نیست تا جانان اگر قربان نشد 

 

 

شاعر : سید عبدالرضاهاشمی



برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:شعر , فاطمیه , فاطمه زهرا , غربت , ولایی , اسلام , شیعه , سید عبدالرضا , ] [ 12:54 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 

 

دستی سوی آسمان رفت ...

بر صورتی آشنا خورد ...

زهرا روی خاک غلطید ...

سیلی به روی خدا خورد ... 

                

 

شاعر : سید عبدالرضا هاشمی 

 

 

 

اللهم العن صنمی قریش 

اللهم العن الجبت و الطاغوت 

 

        



برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:شعر , حضرت زهرا سلام الله علیها , فاطمیه , سیلی , شهادت , هتک حرمت , ] [ 12:27 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 



آزار داده انــد بســـي در جـــــوانـــي ام

بـي زار از جـوانـــي و از زنــــدگانـــــي ام

جانانه ام چو رفت، چرا جان نمي رود؟

اي مرگ! همتي! كه به جانان رساني ام

هرشب به ياد ماه رخت تا سحر گهــان

هر اختري اســـت، شاهــد اخترفشاني ام

بر تيرهاي كينه سپر گشــت ســــينه ام

آرم گـــواه، پيش تـــو، پشت كمـــاني ام

ياري زمرگ مي طلبم، غربتـم ببيـــن

امـــت پس ازتــو كرد عجب قدرداني ام!

موي سپيد وفصل جواني، خبـردهـــد

كزهـــجرخود به روز سيه مي نشاني ام

ديوار مي كنـــد كمكـم، راه مــي روم

ديــــگرمــــپرس حــال مــن وناتواني ام

سوزنده تر زآتش غم، غربت علي (ع) است

اي مرگ، مانده ام كه توازغم، رهاني ام

 

 

 

شاعر : استاد علی انسانی

 

علو درجات شاعر صلوات ...
 

 

 

 

 

جوینی  استاد  ذهبی ... و از اساتین علمای اهل سنت از رسول خدا چنین  روایت میکند که : 

روزی پیامبر نشسته بود که حسن  بن علی بر او  وارد شد دیدگان پیامبر که بر حسن افتاد  اشک آلود شد 

سپس حسین بن علی بر آن حضرت وارد شد مجددا پیامبر گریست ... در پی آن دو فاطمه و علی بر پیامبر وارد

شدند ... اشک پیامبر با دیدن آن دو نیز جاری شد ... وقتی از پیامبر علّت گریه بر فاطمه ( سلام الله علیها ) را

پرسیدند ... فرمود :

و انّی لما رایتها ذکرت ما یصنع بها بعدی کانّی بها و قد  دخل الّذل فی بیتها و

انتهکت حرمتها و غصب حقها

و منعت ارثها و کسر جنبها  و اسقطت جنینها و هی تنادی یا محمّداه ... فلا تجاب و تستغیث فلا تغاث ...

فتکون اوّل من یلحقنی من اهل بیتی ... فتقدم علّی محزونه مکروبه مغمومه مغصوبه مقتوله ...

فاقول عند ذالک اللهم العن من ظلمها و عاقب من غصبها و ذلّل من اذلّها

و خلّد من نارک من ضرب جنبها

حتّی القت ولدها .... فتقول الملائکه عند ذالک   آمین

 

فرائد السمطین  ج 2 ص 34 و 35

 

ترجمه :  رسول خدا فرمودند : زمانی که فاطمه را دیدم به یاد صحنه ای افتادم که بعد از من برای او رخ خواهد داد ...

گویا می بینم که ذلّت وارد خانه او شده .. حرمتش پایمال گشته .. حقّش غصب شده .. از ارث خود ممنوع گشته ..

پهلوی او شکسته شده  و فرزندی که در رحم دارد سقط شده .. در  حالی که پیوسته فریاد می زند :  وا محمّداه ...

ولی کسی به او پاسخ  نمی دهد  .... کمک می خواهد امّا کسی به فریادش  نمی رسد ...

او اوّل کسی است که از خاندانم به من ملحق می شود ... و  در  حالی بر من وارد می شود که  :  محزون و  گرفتار و

غمگین  و شهید شده است .... و  من در آن هنگام می گویم  : خدایا لعنت کن  هر که به او ظلم کرده ..

کیفر ده هر که حقّش  را غصب کرده .... خوار کن هر که خوارش کرده .. و  در دوزخ  جاودان کن هر که  آنقدر به

پهلویش زده که فرزندش را سقط کرده است  و  در  آن هنگام ملائکه آمین می گویند 

 

صفدی از اعاظم علمای اهل سنّت است  وی چنین نقل میکند که : 

انّ عمر ضرب بطن فاطمه یوم البیعه حتّی القت المحسن من بطنها ...

عمر در  روز بیعت  آنقدر به شکم فاطمه ضربه زد  که منجر به سقط شدن محسن شد  

 

الوافی بالوافیات ج 5 ص 347

 

 

ابن حجر عسقلانی و شمس الدّین ذهبی  که از  استوانه های علمای اهل سنت  و  علی الخصوص 

در زمینه تاریخ اسلام  بسیار مورد قبول و مراجعه  اهل سنت هستند در  لسان المیزان عسقلانی و 

میزان الاعتدال از ذهبی می نویسند :

 

انّ عمر رفس فاطمه حتّی اسقطت بمحسن 

عمر به فاطمه لگد زد ... که موجب سقط محسن گردید 

 

لسان المیزان ج 1 ص 268


 

 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:حضرت زهرا , فاطمیه , غربت , شعر , علی انسانی , شهادت فاطمه زهرا ( سلام الله علیها ), ] [ 21:20 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

 

786

 

 

لهفي لها لقد اضيع قدرها

حتي تواري بالحجاب بدرها [5] .

تجرعت عن غصص الزمان

ما جاوز الحد من البيان [6] .

 و ما اصابها من المصاب

مفتاح بابه حديث الباب [7] .

اتضرم النار بباب دارها

و آيه النور علي منارها [8] .

و بابها باب نبي الرحمه

و مستجار كل ذي ملمه [9] .

ما اكتسبوا بالنار غير العار

و من ورائهم عذاب النار [10] .

ما اجهل القوم فان النار

لا تطفي نور الله جل و علا [11] .

لكن كسر الضلع ليس ينجبر

الا بصمصام عزيز مقتدر [12] .

اذرض تلك الا ضلع الزكيه

رزيه لامثلها رزيه [13] .

و من نبوع الدم من ثدييها

يعرف عظم ماجري عليها [14] .

و جاوزوا الحد بلطم الخد

شلت يد الطغيان و التعدي [15] .

و احمرت العين و عين المعرفه

تزرف بالدمع علي تلك الصفه [16] .

و الاثر الباقي كمثل الدملج

في عضد الزهرا اقوي الحجج [17] .

و ركز نعل السيف في جنبيها

اتي بكل ما اتي عليها [18] .

الباب و الدما و الجدار

و لست ادري خبر المسمار [19] .

شهود صدق مابها خفا

سل صدرها خزانه الاسرار [20] .

 

اهكذا يصنع بابنه النبي

 

حرصا علي الملك فيا للعجب !!!

 

 

شاعر : مرحوم آیت الله غروی اصفهانی ( کمپانی )

 هدیه به روح بزرگوار شاعر صلوات

 

 

اللهم صلِّی و سلّم و زد و بارک علی السیده الجلیله الشهیده  ذات الاحزان طویله ...

المجهوله قدرها... المخفیه قبرها... المغضوبه حقها ... المکسوره ضلها ... المقتوله جنینها ... المضروبه وجهها ... المجروحه عینها ... المظلومه بعلها ...

الانسیه الحوراء ... امّ الائمه النقباء النجباء ... بنت خیر الانبیاء ... سیده الانساء ... بتول العذراء ...

فاطمه الزهرا ( سلام الله علیها ) 

اللهم اللعن ابابکر و عمر و عثمان ...



برچسب‌ها: <-TagName->
[ جمعه 1 ارديبهشت 1391برچسب:شعر , فاطمیه , حضرت زهرا , پهلوی شکسته , مسمار , میخ در , کمپانی , , ] [ 21:59 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

 

786

 

سينه اى كز معرفت گنجينه اسرار بود
كى سزاوار فشار آن در و ديوار بود
طور سينا تجلّى مشعلى از نور شد
سينه سيناى وحدت ، مشتعل از نار بود
آن كه كردى ماه تابان پيش او پهلو تهى
از كجا، پهلوى او را تاب آن آزار بود
گردش گردون دون بين ، كز جفاى سامری

نقطه پرگار وحدت ، مركز مسمار بود
صورتش نيلى شد از سيلى كه چون سيل سياه
روى گيتى زين مصيبت تا قيامت تار بود

 

 

شاعر : آیت الله غروی اصفهانی ( کمپانی )

علو مقامات و درجات شاعر صلوات ...

 

 

 

لعن الله قاتلی فاطمه الزهرا ( سلام الله علیها )

 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ جمعه 1 ارديبهشت 1391برچسب:حضرت زهرا , فاطمیه , کمپانی , غروی اصفهانی , گنجینه اسرار , شعر , , ,, ] [ 21:49 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 

 

شاعر ماهر لطیفه سرای توانمند ...  مدیحه سرای آستان آل الله  ... حکیم  سید اسدالله فنایی ... یکی از شخصیتهای با ارزش و گرانقدر دنیای شعر و ادب است ... شعرش تجلیگاه ذوق لطیف و معرفتش به اهل بیت نبوت است ... قلمش وقف آستان معصومین است و به قول خود ایشان ...

 

هر گز چو سفلگان در دونان پی دو  نان

نشتافتم به پیش لئیمان روزگار

 

حکیم اسدالله فنایی شاعر فرهیخته ایست که در سال 1327 در خانواده با فضیلت و روحانی از تبار سادات محترم پای به گیتی نهاده است ... قریحه شعری و ذوق ادبی ارث گرانمایه ایست که از جدّ بزرگوارش علامه سید محمد کاظم کابلی معروف به ( علامه بلبل ) به ایشان به ارث رسیده است ... امید است در آینده ای نزدیک شاهد نشر آثار ادبی بیشتری از این شاعر اهل بیت باشیم



برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:سید اسدالله فنایی , شعر , علامه بلبل , ادبیات , افغانستان , ] [ 19:34 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 

مرحوم علامه خبیر . شاعر بی بدیل نحریر . سید کاظم معروف به ( علامه بلبل ) که به جد اشعار اسرار آمیز و بی نظیرش در رثای ثنای اهل بیت ( علیهم السلام ) که غالبا به سبک هندی سروده است نشاندهنده اوج دلدادگی و نهایت دلباختگی و ارادت او به آستان آل الله و نمایانگر قدرت علمی و  ادبی فوق العاده و  تبحر  ایشان  در علوم گوناگون است از مفاخر شیعه و جهان اسلام بوده و در سال 1334 ق در محله شیعه نشین مرادخانی واقع در شهر کابل در خانواده ای  با تقوا با فضیلت روحانی و از سلاله حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) متولد شد ... نسب شریف ایشان به حضرت ابراهیم معروف به (مجاب ) فرزند امام همام حضرت موسی بن جعفر ( علیه السلام ) می رسد . بزرگان خاندان مرحوم علامه بلبل ( ره ) همه و همه به جرم دوستی و محبت و پیروی از مذهب آل الله به زندانها و سیاه چالهای مخوف منتقل شده  مورد شکنجه قرار گرفتند تا شربت شهادت نوشیدند ...

اشعار علامه بلبل سرشار از ظرافتهای ادبی و لطافتهای شعریست و در نوع خود حقیقتا بی نظیر . بی رقیب و نمونه است ... تا جایی که خواننده را تحت تاثیر مفاهیم عارفانه و مضامین عاشقانه خود قرار داده با جذبه ای عجیب به خلسه ای عمیق فرو می برد ... تا جایی که سبک خاص و ویژه ای از ثنا گویی و ذکر مناقب و فضائل اهل بیت ( علیهم السلام ) معروف به ( منقبت خوانی ) بر اساس اشعار ایشان در بسیاری کشورهای فارسی زبان خاصه کشور افغانستان پایه گذاری شده است ... و خود ایشان شخصا بنیانگذار سبک شعر منقبت خوانیست ... لذا سعی شده ضمن معرفی علامه فرزانه . از اشعار به غایت ولایی ایشان نیز استفاده بیشتری شود ... الحق و الانصاف که به فرموده خود ایشان ..

 

 

عالمی طوطی شدند ... امّا کسی بلبل نشد



برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:علامه بلبل , شعر , منقبت خوانی , مشاهیر افغانستان , سبک هندی , شعر آئینی, ] [ 19:7 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 


- هذا الذی تعرف البطحاءُ و طأتُه *** و البیت یوفه و الحّل و الحرم
2 - هذا ابن خیر عبادالله کلّهم *** هذا التقی النقّی الطاهر العلم
3 - هذا ابن فاطمه اِن کنت جاهله *** بجدَه انبیا الله قد خُتموا
4 - و لیس قو لک من هذا بضائره *** العرب تعرف من انکرت والعجم
5 - کلتایدیه غیاث عمّ نَفعهما *** تُستَوکفان ولا یعروهما عدم
6 - سهل الخلیفه لا تخشی بوادِره *** یزینه اثنان حسن الخلق والیشم
7 - حمّال انفال اقوام اذا افتُرحوا *** حلو الشمائل تحلو عنده نَعم
8 - ما قال قسطّ الا فی تَشَهّده *** لولا التشهد کانت لاءُ ه نعم
9 - عمِّ البریّه بالا حسان فانقشعت *** عنها الغیا هب والا مِلاقُ والعدمُ
10 - اذا راثه قریش قال قائلها *** الی مکارم هذا ینقهی الکرم
11 - یغضی حیاء و یفضی من مهاتبه *** فما یکلّم والا حین یبتسم
12 - بکفّه خیزَ رانَ ریحه عبِق *** من کف اروع فی عزینه لشمم
13 - یکادُ لُمسکه عرفان راحته *** رکن الحطیم اذا ماجاء یستلم
14 - الله شرّفه قدمأ و عظمه *** جری نداک له فی لوحه القلم
15 - ایا الخلائق لیست فی رقابهم *** لاّوّلیه هذا اوله نعم
16 - من یشکر الله یشکر اولیّه ذا *** فالدین من بیت هذا ناله الامم
17 - یُتمی الی ذروه الدین التی فصُرت *** عنها الاّ کفّ و عن ادراکها القدم
18 - من جدّه دان فضلا الا نبیاء له *** و فضل امته رافت له الا مم
19 - مشتقه من رسول الله نبعته *** طابت مغارسه والخیم والشیم
20 - ینشق توب الرجی عن نورُ عزّته *** کالشمس تنجاب عن اشراقها الظلم
21 - من معشر حبهّم دین و بغضهم *** کفر و قربهم منجی و معتصم
22 - مقدم بعد ذکر الله ذکرهم *** فی کل بدء و مختوم به الکلم
23 - ان عدّ اهل التقی کانو ائمتهم *** اوقیل من خیر اهل الارض قیل هم
24 - لا یستطیع جوادُ بعد جودهم *** ولا یدانیهم قوم و ان کرموا
25 - هم الغیوت اذاما ازمه ازمت *** والا سد اسد الشّدی والباس محترم
26 - لاینقص الهر بسطأ من اکفّهم *** سِیان ذلک ان اثروا او ان عدموا
27 - یستدفع العسرّ والبلوی بحبهم *** و یسترّب به الاحسان والنعم

 

شاعر : جناب فرزدق ( رحمه الله علیه )

علو درجات شاعر صلوات



برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:شعر عربی , اهل بیت , امام سجاد , فرزدق , , ] [ 19:1 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

یا فاطمه اشفعی لنا عندالله


خدای متعال روز قیامت به حضرت فاطمه زهرا (س) می‌فرماید: یا حَبِیبَتِی وَ ابنَةَ حَبِیبِی سَلِینِی تُعطَی وَ اشفَعِی تُشَفَّعِی‏؛ اى حبیبه و فرزند رسول من از من بخواه تا عطا نمایم، شفاعت كن تا من بپذیرم‏ ...

امالى صدوق، ص 25

هر دم به ضریح بی نشانت ای ماه

بسته ست دخیل قلب من با هر آه

عمری ست تپشهای دلم می گوید

یا فاطمه اشفعی لنا عندالله

 


***

 ... پس حضرت زهرا (س) عرضه می دارد:

إِلَهِی وَ سَیدِی ذُرِّیتِی وَ شِیعَتِی وَ شِیعَةُ ذُرِّیتِی وَ مُحِبِّی وَ مُحِبِّی ذُرِّیتِی‏؛ بار خدایا! فرزندان، شیعیان، دوستان، و دوستان دوستان فرزندان مرا به من ببخش!

امالى صدوق، ص 25

 

امید تمام شیعه ای یا زهرا

تو انوار المضیئه ای یا زهرا

در هر دو جهان غمی ندارم بانو

وقتی تو فقط شفیعه ای یا زهرا

 

یوسف رحیمی

سلامتی شاعر صلوات



برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:حضرت زهرا , شفاعت , شعر , فاطمیه , فاطمیون , شیعه , ] [ 18:48 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 

 

 

ای که به عشقت اسیر، خیل بنی آدمند
سوختگان غمت، با غم دل خرم اند
هر که غمت را خرید، عشرت عالم فروخت
باخبران غمت، بی خبر از عالم اند
در شکن طره ات، بسته دل عالمی است
وان همه دل بستگان، عقده گشای هم اند
یوسف مصر بقا، در همه عالم تویی
در طلبت مرد و زن، آمده با درهم اند
تاج سر بوالبشر، خاک شهیدان توست
کین شهدا تا ابد، فخر بنی آدم اند
در طلبت اشک ماست، رونق مرآت دل
کین درر با فروغ، پرتو جام جم اند
چون به جهان خرمی، جز غم روی تو نیست
باده کشان غمت، مست شراب غم اند
عقد عزای تو بست، سنت اسلام و بس
سلسله ی کائنات، حلقه ی این ماتم اند
(سلسله ی موی دوست، حلقه دام بلاست
هرکه دراین حلقه نیست، فارق ازاین ماجراست)
گشت چو در کربلا، رایت عشقت بلند
خیل ملک در رکوع، پیش لوایت خم اند
خاک سر کوی تو، زنده کند مرده را
زان که شهیدان تو، جمله مسیحا دم اند
هردم از این کشتگان، گرطلبی بذل جان
در قدمت جان فشان، با قدمی محکم اند
سر خدای ازل، غیب در اسرار توست
سر تو با سر حق، خود ز ازل توام اند
محرم سر حبیب، نیست به غیر از حبیب
پیک و رسل در میان، محرم و نامحرم اند
درغم جسمت فواد اشک نبارد چرا
کاین قطرات عیون زخم تو را مرهمند

شاعر: فواد کرمانی

شادی روح شاعر صلوات ...

 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:عشق , امام حسین ( علیه السلام ) , کربلا , شعر , فواد کرمانی , محرم , عاشورا ,, ] [ 18:36 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

 786

 


خرم دلی که منبع انهار کوثر است
کوثر کجا ز دیده پر اشک بهتر است

نام حسین و کرببلا هر دو دلرباست
نام علی اکبر از آن دلرباتر است

رفتم به کربلا به سر قبر هر شهید
دیدم که تربت شهدا مشک و عنبر است

هر یک شهید مرقدشان چهار گوشه داشت
شش گوشه یک ضریح در آن هفت کشور است

پرسیدم از کسی سببش را به گریه گفت
پائین پای قبر حسین قبر اکبر است

پائین پای قبر علی اکبر جوان
هفتاد و یک شهید چو خورشید انور است

برسمت راست مرقد یک پیر جلوه کرد
در گوشه رواق که نزد یکی در است

پرسیدم از مخادم آن کاین مزار کیست؟
گفتا حبیب نور دوچشم مظاهر است

در جنب نهر علقمه دیدم یکي شهید
گفتم چرا جدا ز شهیدان دیگر است؟

گفتا خموش دار که عباس نامدار
منظور او ادب به جناب برادر است

رفتم به خیمه گاه و شنیدم بگوش دل
آنجا فغان زینب و کلثوم اطهر است

رفتم به سوی خیمه بیمار کربلا
دیدم که با دوصد غم و محنت برابر است

وارد شدم به حجله داماد کربلا
دیدم عروس قاسم دستش ز خون تر است

رفتم ز کربلا به سر تربت علی (ع)
دیدم که بارگاه علی عرش اکبر است

وارد شدم به صحن و سرایش بصد امید
دیدم که چلچراغ علی سرو کوثر است

برگشتم از رواق شدم وارد حرم
دیدم که چشم نوح نبی جای حیدر است

پر نور چشم نوح نبی از علی بود
این نکته هم ز کاتب از خاک کمتر است

شاها تویی که (ناصردین) باد چاکرت
منظور او به اذن جناب مطهر است

(ناصر) چو بر نجف برسید و بگریه گفت
هر صبح و شام چشم امیدش بدین در است

 


باید که جمله جان شوی
تا لایق جانان شوی
 
 
 
 
شاعر : ناصر الدین شاه
 

 

 


 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:ناصر الدین شاه , علی , امیرالمومنین , شعر ولایی , , ] [ 18:20 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 

عشق بازی کار هر شیاد نیست            این شکار دام هر صیاد نیست

 

     عاشقی را قابلیت لازم است           طالب حق را حقیقت لازم است

 

عشق از معشوق اول سر زند            تا بعاشق جلوه ی دیگر دهد

 

                تا بحدی که برد هستی از او           سرزند صد شورش و مستی از او   

 

       شاهد این مدعی خواهی اگر               بر حسین و حالت او کن نظر

 

  روز عاشورا در آن میدان عشق            کرد رو را جانب سلطان عشق

 

     بار الها این سرم این پیکرم          این علمدار رشید این اکبرم

 

            این سکینه این رقیه این رباب         این عروس دست و پا اندر خضاب

 

     این من و این ساربان این شمر دون           این تن عریان میان خاک و خون

 

    این من و این ذکر یارب یاربم               این من و این ناله های زینبم

 

    پس خطاب آمد زحق کی شاه عشق           ای حسین ای یکه تاز راه عشق

 

     گر تو بر من عاشقی ای محترم              پرده برکش من بتو عاشق ترم

 

    غم مخور که من خریدار توام               مشتری بر جنس بازار توام

 

    هر چه بودت داده ای در راه ما             مرحبا صد مرحبا خود هم بیا

 

        خود بیا که میکشم من ناز تو           عرش و فرشم جلمه پا انداز تو

 

         لیک خود تنها نیا در بزم یار         خود بیا و اصغرت را هم بیار

 

         خوش بود در بزم یاران بلبلی         خاصه در منقار او برگ گلی

 

      خود تو بلبل گل علی اصغرت              زودتر بشتاب سوی داورت

 

 

شعر: ناصر الدّین شاه



برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:, ] [ 18:10 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]


رسم است هر که داغ جوان دیده دوستان

رأفت برند حالت آن داغ دیده را

یک دوست زیر بازوی او گیرد از وفا

وان یک ز چهره پاک کند اشک دیده را

آن دیگری بر او بفشاند گلاب و قند

تا تقویت شود دل محنت کشیده را

یک چند دعوتش به گُل و بوستان کنند

تا برکَنندش از دل، خار خلیده را

جمعی دگر برای تسلای او دهند

شرح سیاه کاری چرخ خمیده را

القصّه هر کس به طریقی ز روی مهر

تسکین دهد مصیبت بر وی رسیده را

آیا که داد تسلیت خاطر حسین؟

چون دید نعش اکبر در خون تپیده را؟

آیا که غم‌گساری و اندوه بری نمود؟

لیلای داغ دیده‌ی محنت کشیده را؟

بعد از پدر دل پسر آماج تیغ شد!

آتش زدند لانه‌ی مرغ پریده را....!!!!


 

 

شعر : از مرحوم ایرج میرزا می‌باشد

.



برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:, ] [ 18:5 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786


دوشم ندا رسید ز درگاه‌کبریا

کای بنده‌کبر بهتر ازین عجز با ریا

خوانی مرا خبیر و خلاف تو آشکار

دانی مرا بصیر و نفاق تو برملا

گر دانیم بصیر چرا می‌کنی‌گنه

ور خوانیم خبیر چرا می‌کنی خطا

ماگر عطاکنیم چه خدمت‌کنی به خلق

خلق ارکرم‌کنند چه منت بری ز ما

ماییم خالق تو چو حاصل شود تعب

خلقند خواجهٔ تو چو واصل شود عطا

اجرای من خوری وکنی خدمت امیر

روزی من بری وکشی منت‌کیا

گه چون عسس مدارت از خون بی‌کسان

گه چون مگس قرارت بر خوان اغنیا

گاهی چوکرم پیله‌کشی طیلسان به سر

گاهی ز روی حیله‌کنی پیرهن قبا

یعنی به جذبه‌ایم نه شوریده از جنون

یعنی به خلسه‌ایم نه پیچیده در ردا

تاکی شود به رهگذر جرم ره سپر

تاکی‌کنی به معذرت جبر اکتفا

گویی‌که جبر باشد و باکت نه ازگنه

دانی‌که جرم داری و شرمت نه از خدا

آخر صلاح را نبود فخر بر فجور

آخر نکاح را نبود فرق از زنا

مقتول را ز قاتل باطل بود قصاص

مظلوم را ز ظالم لازم بود جفا

کس‌گفت رنگها همه در خامهٔ قدر

کس‌گفت ننگها همه در نامهٔ قضا

درگردش است لعبت و لعاب درکمین

در جنبش است خامه و نقاش در قفا

میغست در تصاعد و قلاب آفتاب

کاهست در تحرک و جذاب‌کهربا

دیو از برای آنکه به خویشت شود دلیل

نفس از برای آنکه زکیشت‌کند جدا

آن از طریق شرع‌کند با تو دوستی

وین در لباس زهد شود با تو آشنا

آن نرم نرم شبههٔ باطل‌کند بیان

وین خند خند نکتهٔ ناحق‌کند ادا

آن طعنه‌گوکه یاوری دین ذوالمنن

وین خنده زن‌که پیروی شرع مصطفا

گر جز قبول ملت اجدادکو دلیل

ور جز وثوق عادت اسلاف‌کوگوا

این‌گویدت همی به تجاهل‌که حق‌کدام‌؟

وین راندت همی به تعرص‌که رب‌کجا؟

این دزدکاروان و تو مسکین‌کاروان

آن رند و اوستا و تو نادان روستا

آن آردت ز مسلک توحید منصرف

وین آردت به مهلک تزویر رهنما

تو در میانه هایم و حیران و تن‌زده

آکنده از سفاهت و آموده از عما

بر دیدهٔ خلوص تو حاجب شود هوس

بر آتش نفاق تو دامن زند هوا

سازد ترا به شرک خفی دیو ممتحن

آرد ترا به‌کفر جلی‌نفس مبتلا

نفس تراکسالت اصلی شود معین

طبع ترا جهالت فطری شود غطا

گویی‌گه صلوه‌که شرعست ناپسند

رانی‌گه زکوه‌که دین است ناروا

تا رفته رفته دغدغهٔ دل شود قوی

تا لمحه لمحه تقویت دل‌کند قوا

گویی به‌خودکه‌رب ز چه‌رفتست‌درحجاب

رانی‌به دل‌که حق ز چه ماندست در خفا

گر زانکه هست‌، حکمت پنهان شدن‌کدام

ور زانکه نیست پیرو فرمان شدن چرا

تا چند مکر و دغدغه‌ای دیو زشت‌خو

تا چندکفر و سفسطه‌ای مست ژاژخا

بر بود من دلیل بس این چرخ‌گردگرد

بر ذات من‌گواه بس این دیر دیرپا

کوبنده‌یی بباید تا دف‌کند خروش

گوینده‌یی بباید تاکه‌کند صدا

سریست زیر پرده‌که می‌پوید آسمان

آبیست زیر پره‌که می‌گردد آسیا

بی‌نوبهارگل نشود بوستان فروز

بی‌کردگارکه نشود آسمان گرا

شاه ار ترا به تخت منقش دهد جواز

میر ار ترا به‌کاخ مقرنس زند صلا

مدحت‌کنی نخست به نقاش آن سریر

تحسین‌کنی درست به معمار آن بنا

گویی به‌کلک صنعت نقاش‌آفرین

رانی به دست قدرت معمار مرحبا

آخر چگونه‌کوه بدان شوکت و شکوه

آخر چگونه چرخ بدین رفعت و علا

بی‌قادری به وادی هستی نهد قدم

بی‌صانعی به عرصهٔ امکان زند لوا

آخر چگونه عرش بدین پایه و شرف

آخر چگونه مهر بدین مایه و بها

بی‌آمری بسیط جهان را شود محیط

بی‌خالقی فضای‌زمین را دهد ضیا

اسباب فرش من چه‌کم ازکاخ پادشه

آیات عرش من چه‌کم از عرش پادشا

با این‌گنه امید تفضل بودگنه

با این خطا خیال ترحم بود خطا

الا به یمن طاعت برهان حق علی

الا به عون مدحت سلطان دین رضا

اصل‌کرم ولی نعم قاید امم

کهف وری امام هدی آیت تقا

سطح حیات‌، خط بقا، نقطهٔ وجود

قطب نجات‌،قوس صفا، مرکز وفا

نفس بسیط‌، عقل مجرد، روان صرف

مصباح فیض راح روان روح اتقیا

مصداق لوح‌، معنی نون، مظهر قلم

نور ازل چراغ ابد مشعل بقا

منهاج عدل تاج شریعت رواج دین

مفتاح صنع درج سخن‌گوهر سخا

فیض نخست‌ صادراول ظهورحق

مرآت وحی رایت دین آیت هدا

معنی باء بسمله‌، مسند نشین‌کن

مصداق نفس‌کامله عزلت‌گزین لا

گر حکم او به جنبش غبرا دهد مثال

ور رای او به رامش‌گردون دهد رضا

راند قضا پیاپی کاجراست ای قدر

گوید قدر دمادم‌کامضاست ای قضا

پاینده دولتیست‌بدو جستن انتساب

فرخنده نعمتیست بدوکردن اقتدا

بیمی‌که با حمایت او بهترین ملک

سلطان به یک تعرض اوکمترین‌گدا

عکسی ز لوح حکمت او هرچه در زمین

نقشی زکلک قدرت او هرچه در سما

گر پرسد از خدای‌که یارب‌کراست حق

الحق فیک منک الیک آیدش ندا

ارواح‌‌انبیا همه بر خاک او مقیم

اشباح اولیا همه در راه‌او فدا

با نسبت وجود شریف تو ممکنات

ای ممکنات را به وجود تو التجا

خورشید وسایه، روز و چراغ آفتاب وشمع

دریاو قطره‌، درو خزف برد و بوریا

اصل‌وطفیل‌، شخص وشبه‌، قصدوامتحان

بود و نبود، ذات و صفت عین و اقتضا

فیاض وفیض‌، علت و معلول‌، نور و ظل

نقاش و نقش‌،‌کاتب و خط‌، بانی و بنا

معنی ولفظ‌، مصدر ومشتق مفاد و حرف

عین و اثر عیان و خبر، صدق و افترا

بالله من قلاک بصیرا فقد هلک

تالله من اتاک خبیراً فقد نجا

ذات تو سرفراز به تمجید ذوالمنن

نفس تو بی‌نیاز ز تقدیس اصفیا

ازگوهر تو عالم ایجاد را شرف

از هستی تو دوحهٔ ابداع را نما

در پیشگاه امر تو بی‌گفت و بی‌شنود

درکارگاه نهی تو بی‌چون و بی‌چرا

اضداد بی مسالمه با یکدگر قرین

ابعاد بی‌منازعه از یکدگر جدا

اخلاف راشدین توگنجینهٔ شرف

اسلاف ماجدین تو آیینهٔ صفا

یکسر به‌کارگاه هدایت‌گشاده دست

یکسر به بارگاه امامت نهاده پا

در پردهٔ ولایت عظمی نهفته رو

بر مسند خلاقت‌کبری‌گزیده جا

نفس تو بوستانی معطور و دلنشین

ذات توگلستانی مطبوع و جان‌فزا

نورسته لاله‌ایست از آن بوستان ادب

نشکفته غنچه‌ایست از آن‌گلستان حیا

غمگین‌شودبه‌هرچه‌توغمگین‌شوی‌رسول

شادان شود به هرچه تو شادان شوی خدا

خورشیدگر نه‌کور شد از شرم رای تو

دارد چرا ز خط شعاعی به‌کف عصا

شرعی‌که بر ولای تو حایل شود دغل

وحیی‌که بی‌رضای تو نازل شود دغا

هر نیش‌کز خلیل تو نوشیست دلنشین

هر نوش‌کز عدوی تو نیشیست جانگزا

مهر ترا ثواب مخلد بود ثمر

قهر ترا عذاب مؤبد بود جزا

آنجاکه‌ قدرتست اثر نیست از جهت

آنجاکه صدر تست خبر نیست از فضا

با شوکت تو چرخ اسیریست منحنی

با همت تو مهر فقیریست بینوا

خرم بهشت اگر تو برو نگذری جحیم

رخشان سهیل اگر تو برو ننگری سها

از فر هستی تو بود عقل را فروغ

از نورگوهر تو بود نفس را بها

درکارگاه امر تویی میر پیش بین

در بارگاه ملک تویی شاه پیشوا

بی‌رخصت تو لاله نمی‌روید از زمین

بی‌خواهش تو ژاله نمی‌بارد از هوا

گویا شود جماد اگرگوییش بگو

پویا شود نبات اگرگوییش بیا

مردود پیشگاه تو مردودکاینات

مقبول بارگاه تو مقبول ماسوا

مستوثق ولای تو نندیشد از اجل

مستظهر و داد تو نگریزد از فنا

در مکتب‌کمال تو خردی بود خرد

از دفتر نوال تو جزوی بود بقا

جسم ترا به مسند ناسوت مستقر

روح ترا ز بالش لاهوت متکا

گنجی‌که بد سگال تو بخشدکم از خزف

رنجی‌که نیکخواه تو خواهد به از شفا

حب توگر عدوست به جان می‌خرم عدو

مهر توگر بلاست به دل می‌برم بلا

خاری‌که از خلیل تو می‌خوانمش رطب

دردی‌که از حبیب تو می‌دانمش دوا

دل با توگر دو روست ز دل می‌برم امید

جان با توگر عدوست ز جان می‌کنم ابا

خوفی‌که از دیار تو باشد به از امان

فقری‌که در جوار تو باشد به از غنا

بیمم نه با وداد تو از آتش حجیم

باکم نه با ولای تو از شورش جزا

در روز حشر جوشن جان سازم آن وداد

در وقت نشر نشرت تن سازم آن ولا

قاآنیا اگرچه دعا و ثنای شاه

این دیو را اذی بود آن روح را غذا

زان بر فراز عرش سرافیل را سرور

زین بر فرود فرش عزازیل را عزا

لیکن ترا مجال بیان نیست در درود

لیکن ترا قبول سخن نیست در ثنا

دشت دعا وسیع و سمند تو ناتوان

بام ثنا رفیع وکمند تو نارسا

زین بیش بر طبق چه نهی جنس ناپسند

زین بیش بر محک چه زنی نقد ناروا

این عرصه‌ایست صعب بدو بر منه قدم

وین لجه‌ایست ژرف بدو بر مکن شنا

گیرم‌که درکلام تو تأثیرکیمیاست

دانا به‌کان زر نکند عرض‌کیمیا

گیرم‌که عنبرین سخنت نافهٔ ختاست

کس نافه ارمغان نبرد جانب ختا

ختلان و خنگ چاچ وکمان‌، روم و پرنیان

توران و تیر مصر و شکر هند و توتیا

کرمان و زیره بصره و خرما بدخش و لعل

عمان و در حدیقه وگل جنت وگیا

گر رایت از مدیح شناسایی است و بس

خود را شناس تا نکنی مدح ناسزا

ور مقصد از دعا طلبت نیل مدعاست

خود را دعاکن از پی تحصیل مدعا

شه، را هر آنچه باید و شاید مقرر است

بی‌سنت ستایش و بی‌منت دعا

آن را که افتخار دعا و ثنا بدوست

ناید ثنا ستوده و نبود دعا روا

یا‌رب به پادشاه رسل ماه هاشمی

یارب به رهنمای سبل شاه لافتی

یار‌ب به زهد سلمان آن پیر پارسی

یارب به صدق بوذر آن میر پارسا

یارب به اشک دیدهٔ‌گریان فاطمه

یارب بسوز سینهٔ بریان مجتبی

یارب به اشک چشم اسیران ماریه‌

یارب به خون خلق شهیدان‌کربلا

یارب به آفتاب امامت علی‌که هست

مفتاح آفرینش‌ و مصباح اهتدا

یارب به نور بینش‌ باقرکه پرتویست

از علم او ظهورکرامات اولیا

یارب به فر مذهب جعفرکه جلوه‌ایست

از صدق او شهود مقامات اوصیا

یارب به جاه موسی‌کاظم‌که بوقبیس

با علم او به پویه سبق برده از صبا

یارب به پادشاه خراسان‌کش آسمان

هر دم‌کند سجودکه روحی لک الفدا

یارب به جود عام محمدکه‌کرده‌اند

تعویذ جان ز حرز جواد وی انبیا

یا‌رب به مهر برج نقاوت نقی‌که یافت

هجده هزار عالم ازو نزهت و نوا

یارب به نور دعوت حسن حسن‌که هست

هستی او حقیقت جام جهان‌نما

یارب به نور حجت قائم‌که تا قیام

قائم به اوست قائمهٔ عرش‌کبریا

فضلی‌که از شداید برزخ شوم خلاصت

رحمی‌که از مهالک دوزخ شوم رها

برهانم از و‌ساوس این نفس دون‌پرست

دریابم ازکشاکش این طبع خود ستا

چندم به‌کارگاه طلب نفس‌ در تعب

چندم به بارگاه فنا روح در عنا

مگذار بیژنم را در قعر تیره چه

مپسند‌‌ بهمنم را درکام اژدها

ادعوک راجیاً و انادیک فاستجب

یا من یجیب دعوه داع اذا دعا

فاستغفری لذنبک با نفس و اهتدی

بالله ان ربک یهدی لمن یشا

 

 

شاعر :مرحوم  قاآنی

علو درجات شاعر صلوات ...



برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:قاآنی , مناجات , حکمت , موعظه , شعر بسیار زیبا, ] [ 17:49 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]
درباره وبلاگ

از مژه قلم دارم و از اشک مرکّب تا عکس تو را نقش زنم بر صحف شب گریم به مه و سال و شب و روز مرتّب دست منو دامان تو یا حضرت زینب ( س )
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شعر ولایی و آدرس jabraileshgh.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





امکانات وب

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 1088
بازدید کل : 39446
تعداد مطالب : 80
تعداد نظرات : 17
تعداد آنلاین : 1

..