ما همان یا کریم بام شما جبرئیل قدیم بام شما صبح روز نخست خواندمتان چقدر آشناست نام شما صبح روز ازل حوالی نور سجده کردیم بر کدام شما؟ من حلالم بود حلال شما من حرامم بود حرام شما چهارده قرن دست هیچ کسی دل ندادم به احترام شما به شما معدن کرم گفتند و به ما سائل حرم گفتند پر من بال و بال من پر شد پر و بالی زدم کبوتر شد به نفس های حضرت سجاد حالمان خوب بود و بهتر شد سحر پنجم عبادت بود کوچه های خدا معطر شد مردی از سمت ابرهای دعا آمد و خشکی دلم تر شد آمد و با خودش کتاب آورد او امام آمد و پیمبر شد مردی از سمت آفتاب آمد با مفاتیح مستجاب آمد آمده تا مرا تکان بدهد چشم گریان به این و آن بدهد آمده روی پشت بام سحر با صدای خدا اذان بدهد بشکند میله قفس را تا بالها را به آسمان بدهد با خودش مصحف نور آورده تا خدا را به ما نشان بدهد به نگاهش دخیل می بندیم تا مناجات یادمان بدهد ای مسیر سبز نجات بر مناجات کردنت صلوات ای مناجات و ای نسیم دعا راه نزدیک ما به سمت خدا ای که دریا کنار تو قطره قطره با یک نگاه تو دریا نذر سجاده قدیمی توست چهارمین رکعت نوافل ما ای امام علی دوم من ای امام چهارم دنیا مرد شب زنده دار سجاده مرد محراب التماس دعا از تو بوی نماز می آید بوی راز و نیاز می آید مادرت آفتاب حجب و حیاست شرف الشمس سید الشهداست مایه آبروی ایران است افتخارم همیشه ام به شماست از تو و مادر تو این دل ما عاشق خانواده زهراست یک سفر پیش ما نمی آیی سفر مادری تو اینجاست تو عجم زاده ای تو فامیلی پس حرم سازی ات به گردن ماست تو در این سرزمین گلکاری به خدا حق آب و گل داری آفتابی که حق کشیده تویی جلوه ای که کسی ندیده تویی با ظرافت ، خدای عز و جل بی نظیری که آفریده تویی آنکه با کفه تولایش پای میزانمان کشیده تویی شب اسیر هزار رکعت تو به خدایت قسم پدیده تویی نخلهای بلند نخلستان بارش رحمتی که دیده تویی با دعای غلام دارد... ...آسمان مدینه می بارد
نه مراست قدرت آنکه دم زنم از جلال تو یا علی
نه مرا زبان که بیان کنم صفت کمال تو یا علی
شده مات عقل موحدین همه در جمال تو یا علی
چو نیافت غیر تو آگهی زبیان حال تو یا علی
نبرد به وصف تو ره کسی مگر از مقال تو یا علی
هله ای مجلی عارفان تو چه مطلعی تو چه منظری
هله ای موله عاشقان تو چه شاهدی تو چه دلبری
که ندیده ام به دو دیده ام چو تو گوهری چو تو جوهری
چه در انبیاء چه در اولیاء نه تورا عدیلی و همسری
به کدام کس مثلت زنم که بود مثال تو یا علی
توئی آنکه غیر وجود خود به شهود و غیب ندیده ای
همه دیده ای نه چنین بود شه من تو دیده دیده ای
فقرات نفس شکسته ای سبحات وهم دریده ای
ز حدود فصل گذشته ای به صعود وصل رسیده ای
ز فنای ذات به ذات حق بود اتصال تو یا علی
چو عقول و افئده را نشد ملکوت سر تو منکشف
زبیان وصف تو هرکسی رقم گمان زده مختلف
همه گفته اند و نگفته شد زکتاب فضل تو یک الف
فصحای دهر به عجز خود ز ادای وصف تو معترف
بلغای عصر به نطق خود شده اند لال تو یا علی
توئی آنکه در همه آیتی نگری به چشم خدای بین
توئی آنکه از کشف الغطا نشود تورا زیاده یقین
شده از وجود مقدست همه سرکنز خفا مبین
زچه رو دم از انا ربکم نزنی بزن به دلیل این
که به نور حق شده منتهی شرف کمال تو یاعلی
توئی آنکه مستی ماخلق شده بر عطای تو مستدل
ز محیط جود تو منتشر قطرات جان , رشحات دل
به دل تو چون دل عالمی دل عالمی شده متصل
نه همین منم زتو مشتعل , نه همین منم به تو مشتغل
دل هرکه مینگرم در او بود اشتعال تو یا علی
به می خم تو سرشته شد گل کاس جان سبو کشان
ز رحیق جام تو سر گران سر سرخوشان دل بیهشان
به پیاله دل عارفان شده ترک چشم تو می فشان
نه منم زباده عشق تو هله مست و بیدل و بی نشان
همه کس چشیده به قدر خود ز می زلال تو یا علی
توئی آنکه سدره منتهی بودت بلندی آشیان
رسد استغاثه قدسیان به درت ز لانه بی نشان
به مکان نیایی و جلوه ات به مکان زمشرق لا مکان
چو به اوج خود رسیده ای ز علو قدر و سموشان
همه هفت کرسی و نه طبق شده پایمال تو یا علی
نه همین بس است که گویمت به وجود جود مکرمی
نه همین بس است که خوانمت به ظهور فیض مقدمی
تو منزهی ز ثنای من که در اوج قدس قدم نهی
به کمال خویش معرفی به جلال خویش مسلمی
نه مراست قدرت آنکه دم زنم از جلال تو یا علی
توئی آنکه میم مشیتت زده نقش صورت کاف و نون
فلک و زمین به اراده ات شده بی سکون شده با سکون
به کتاب علم تو مندرج بود آنچه کان و ما یکون
توئی آن مصور ما خلق که من الظواهر و البطون
بود این عوالم کن فکان , اثر فعال تو یاعلی
تو همان درخت حقیقتی که دراین حدیقه دنیوی
ز فروغ نور تو مشتعل شده نار نخله موسوی
انا ربکم تو زنی و بس به لسان تازی و پهلوی
زتو در لسان موحدین بود این ترانه معنوی
که انا الحق است به حق حق ثمر نهال تو یا علی
توئی آن تجلی ذوالمنن که فروغ عالم و آدمی
زبروز جلوه ما خلق به مقام و رتبه مقدمی
هله ای مشیت ذات حق که به ذات خویش مسلمی
به جلال خویش مجللی ز نوال خویش منعمی
همه گنج ذات مقدست شده ملک و مال تو یا علی
تو چه بنده ای که خدائیت زخداست منصب و مرتبت؟
رسدت زمایه بندگی که رسی به پایه سلطنت
احدی نیافت ز اولیاء چو تو این شرافت و منزلت
همه خاندان تو در صفت چو تواند مشرق معرفت
شده ختم دوره علم و دین به کمال آل تو یا علی
تو همان ملیک مهیمنی که بهشت و جنت و نه فلک
شده ذکر نام مقدست همه ورد السنه ملک
پی جستجوی تو سالکان به طریقت آمده یک به یک
به خدا که احمد مصطفی به فلک قدم نزد از سمک
مگر آنکه داشت در این سفر طلب وصال تو یا علی
توئی آنکه تکیه سلطنت زده ای به تخت موبدی
به فراز فرق مبارکت شده نصب تاج مخلدی
ز شکوه شان تو بر ملا جلوات عز ممجدی
متصرف آمده در یدت ملکوت دولت سرمدی
تو نه آن شهی که زسلطنت بود اعتزال تو یا علی
توئی آنکه ذات کسی قرین نشده است با احدیتت
توئی آنکه بر احدیتت شده مستند صمدیتت
نرسیده فردی و جوهری به مقام منفردیتت
نشناخت غیر تو هیچکس ازلیتت ابدیتت
تو چه مبدای که خبر نشد کسی از مآل تو یا علی
تو که از علایق جان و تن به کمال قدس مجردی
تو که بر سرائر معرفت به جمال انس مخلدی
تو که فانی از خود و متصف به صفات ذات محمدی
به شئون فانی این جهان نه معطلی نه مقیدی
بود این ریاست دنیوی غم و ابتهال تو یا علی
تو همان تجلی ایزدی که فراز عرشی و لا مکان
دهد آن فواد و لسان تو ز فروغ لوح و قلم نشان
خبری زگردش چشم تو حرکات گردش آسمان
تو که رد شمس کنی عیان به یکی اشاره ابروان
دو مسخر آمده مهر و مه هله بر هلال تو یا علی
هله ای موحد ذات حق که به ذات معنی وحدتی
هله ای ظهور صفات حق که جهان فیضی و رحمتی
به تو گشت خلقت کن فکان که ظهور نور مشیتی
چو تو در مد این علم حق زشرف مدینه حکمتی
سیلان رحمت حق بود همه از جبال تو یاعلی
بنگر فواد شکسته را به درت نشسته به التجا
به سخا و بذل تواش طمع به عطا و فضل تواش رجا
اگرش برانی از آستان کند آشیان به کدام جا؟
ز پناه ظل وسیع تو هم اگر رود برود کجا؟
که محیط کون و مکان بود فلک ظلال تو یا علی
پرواز می دهیم که بال و پرت کنیم
معراج میبریم که پیغمبرت کنیم
دیگر بس است خلوت چله نشینی ات
وقتش رسیده است مقرب ترت کنیم
دست گل قدیمی خود را از این به بعد
دست تو می دهیم که تاج سرت کنیم
حالا نماز شکر بخوان فدیه ای بده
تا صاحب زلال ترین کوثرت کنیم
میخواستیم فرق کنی با پیمبران
می خواستیم آینه ی دیگرت کنیم
این سیب را بگیر و برای خودت ببر
وقتش شده است فاطمه را دخترت کنیم
شایسته است ؛ با پدر فاطمه شدن
از خانواده ی پسری ابترت کنیم
می خواستیم نسل تو زهرا نصب شود
ضرب المثل برای عجم تا عرب شود
خورشید ، آفتابی انوار فاطمه است
صبحی اگر که هست بدهکار فاطمه است آیینه اش سه مرتبه خود را ظهور داد
پیغمبر و علی همه تکرار فاطمه است
هر جلوه ای که جلوی نوری نمی شود
زهرا شدن فقط و فقط کار فاطمه است
شام زفاف پیرهن کهنه می برد
این تازه اولین شب ایثار فاطمه است
فردا اسیر دست جهنم نمی شود
امروز هر کسی که گرفتار فاطمه است
زهرا اگر نبود ولایت نداشتیم
گمراه می شدیم و هدایت نداشتیم
زهرا بنا نداشت خودش را بنا کند
می خواست ، بنده باشد و یا ربنا کند
مثل علی عروج نمازش امان نداد
اصلا به پای پر ورمش اعتنا کند
تا که مدینه از گل توحید پر شود
کافی است در قنوت، خدا را صدا کند
طبق روال هر شب جمعه نشسته تا ...
قبل خودش سفارش همسایه را کند
دستی که پیش خانه ی زهرا دراز نیست
در شرع بر جنازه ی آنکس نماز نیست
او آمد و خزان زمین را بهار کرد
بر شاخه های شکوفه ی عصمت ، سوار کرد
آیا بدون مهر مناجات فاطمه
می شد به سجده کردن خود افتخار کرد ؟
وفتی شب زفاف ، پیمبر رسید و بعد
بین علی و فاطمه ، تقسیم کار کرد
خوشحال شد تمامی احساس معجرش
وقتی رسول ، فاطمه را خانه دار کرد
آن هم برای حاجت مسکین شهر بود روزی اگر ز حادثه میل انار کرد
اخلاص پینه هاش همیشه زبانزد است
از بسکه دست فاطمه در خانه کار کرد
وقتی تمام قاطبه ها بی حماسه بود
خود را خمیده کرد ولی ذولفقار کرد
پس می شود برای عوض کردن زمان
نوآوری فاطمه را اختیار کرد
بی فاطمه که شیعه شکوفا نمی شود
شیعه مرید دشمن زهرا نمی شود
دنیا ندیده است سفرهای این چنین
جز در هوای فاطمه پر های این چنین
دیروز می شدند درختان بدون سر
امروز می دهند ثمرهای این چنین
سر می دهیم و منت یاغی نمی کشیم
همواره سر خوشیم به سر های این چنین دارد بساط کفر زمین جمع می شود
پیچیده در زمانه خبرهای این چنین
اصلا بعید نیست رو کند به ما
از مادر ی چنین و پسرهای این چنین
لبنان مگر چه داشت به جز نام فاطمه
آری عجیب نیست ظفرهای این چنین
دلهای ما همیشه پر از یاد فاطمه است
این سرزمین قلمرو اولاد فاطمه است
زهرا همان که در سحر آفریدنش
گفته خدا تَبارَکَ بر وجه أحسنش
زهرا همان که عطر خداوند می وزد
هر روز پنج مرتبه از باغ سوسنش
هر صبح در طواف ملائک به دور او
معراج می چکد ز تماشای گلشنش
زهرا همان که بر دل پیغمبر خدا
جان دوباره می دهد از شوق دیدنش
از ابتدای خلقت خود از همان ازل
دارد نگین عشق علی را به گردنش
دیگر از این چه مرتبه ای با شکوه تر
باشد بزرگ کرب و بلا طفل دامنش
«حَتَّی تَوَرَّمَتْ قَدَمَاهَا» حکایتی ست
از عاشقانه های سحرهای روشنش
بی شک منا و مکه دگر محرمی نداشت
پنهان نبود اگر ز نظر خاک مدفنش
روز حساب توشهی ما عشق فاطمه ست
ما را بس است خوشه ای از فیض خرمنش
شرح فضائلش همه عین عبادت است
تکریم پایداری و حلم و شهادت است
آمد که روشنی بدهد آفتاب را
بخشد به چشم تار جهان نور ناب را
باران و رود و چشمهی و دریا به نام اوست
مهریه اش نموده خداوند، آب را
اصلاً تمام جنت و دوزخ به دست اوست
داده به او شفاعت روز حساب را
با شرط حب فاطمه و آل فاطمه
پاداش می دهند قیامت، ثواب را
از سرّ نام فاطمه این نکته روشن است
برداشته خدا ز محبش عذاب را
با آیه های روشن عمر شریف خود
تفسیر کرد سوره به سوره کتاب را
حتی به پیش سائل اعمی محال بود
بردارد از مقابل چهره نقاب را
بی حرمتی به ساحت قدسی فاطمه ست
هر کس که زیر پا بگذارد حجاب را
آری برای فاطمیون این وقار ماند
با نور چادری که از او یادگار ماند
هر دختری که اُمّ أبیها نمی شود
هر مادری که مادر دنیا نمی شود
نور تمام عالم امکان به روی هم
یک جلوه نور چادر زهرا نمی شود
وقتی که اختیار دو عالم به دست اوست
محشر بدون فاطمه بر پا نمی شود
یعنی که بی ولایت او هیچ طاعتی
اذن ورودِ جنت الاعلی نمی شود
فردا به قله های سعادت نمی رسد
هر کس دخیل چادر زهرا نمی شود
حبل المتین شیعه نخ جانماز اوست
بی او گره ز کار کسی وا نمی شود
می افتد از نگاه پر از مهر فاطمه
هر کس فدائیِ ره مولا نمی شود
دینی که رفت سمت تزلزل پس از نبی
بی انقلاب فاطمه احیا نمی شود
آغاز کرد یک تنه، تنها، قیام را
معلوم کرد حرمت خون امام را
وقتی که هست چهرهی حیدر مطاف او
در خانه است مسجد او اعتکاف او
آئینه شد که جلوه کند عصمت خدا
معنا گرفت روح عفاف از عفاف او
چرخ تمام کون و مکان سنگ آسیاش
سر رشتهی زمین و زمان در کلاف او
در پیش چشمهاش چه دنیا حقیر بود
بوده به بوریا و سفالی کفاف او
چیزی نخواست فاطمه از ثروت جهان
یعنی بس است پیرهن دستباف او
جلوه گر نهایت ایثار فاطمه ست
انفاق خالصانهی شام زفاف او
آن بانویی که سایهی او را کسی ندید
یک روز شد مدینه محلّ مصاف او
وقتی که دید بسته شده دست کعبه اش
آمد به کوچه جان بدهد در طواف او
از چشم اهل فتنه گرفته ست خواب را
معلوم کرد معنی فصل الخطاب را
باغ حضور غرق گل یادِ فاطمه ست
روح نماز و مسجد و سجاده فاطمه ست
تنها مدینه نه، همهی عالم وجود
روشن ز سجده های سحرزاد فاطمه ست
آنکس که در نهایت اخلاص و بندگی
ایمان به پای چادرش افتاده فاطمه ست
آن بانویی که بعد نبی با حماسه اش
درس وفا به اهل ولا داده فاطمه ست
قبرش اگرچه شمع و رواقی نداشته
قم، تا ابد مدینهی آباد فاطمه ست
یعنی به پای بوسی آئینه اش بیا
آه این ضریح پنجره فولاد فاطمه ست
هستی ماست نوکری اهل بیت او
خیرالعمل محبت اولاد فاطمه ست
ا
سينه اى كز معرفت گنجينه اسرار بود
كى سزاوار فشار آن در و ديوار بود
طور سينا تجلّى مشعلى از نور شد
سينه سيناى وحدت ، مشتعل از نار بود
آن كه كردى ماه تابان پيش او پهلو تهى
از كجا، پهلوى او را تاب آن آزار بود
گردش گردون دون بين ، كز جفاى سامری
نقطه پرگار وحدت ، مركز مسمار بود
صورتش نيلى شد از سيلى كه چون سيل سياه
روى گيتى زين مصيبت تا قيامت تار بود
شاعر ماهر لطیفه سرای توانمند ... مدیحه سرای آستان آل الله ... حکیم سید اسدالله فنایی ... یکی از شخصیتهای با ارزش و گرانقدر دنیای شعر و ادب است ... شعرش تجلیگاه ذوق لطیف و معرفتش به اهل بیت نبوت است ... قلمش وقف آستان معصومین است و به قول خود ایشان ...
هر گز چو سفلگان در دونان پی دو نان
نشتافتم به پیش لئیمان روزگار
حکیم اسدالله فنایی شاعر فرهیخته ایست که در سال 1327 در خانواده با فضیلت و روحانی از تبار سادات محترم پای به گیتی نهاده است ... قریحه شعری و ذوق ادبی ارث گرانمایه ایست که از جدّ بزرگوارش علامه سید محمد کاظم کابلی معروف به ( علامه بلبل ) به ایشان به ارث رسیده است ... امید است در آینده ای نزدیک شاهد نشر آثار ادبی بیشتری از این شاعر اهل بیت باشیم
مرحوم علامه خبیر . شاعر بی بدیل نحریر . سید کاظم معروف به ( علامه بلبل ) که به جد اشعار اسرار آمیز و بی نظیرش در رثای ثنای اهل بیت ( علیهم السلام ) که غالبا به سبک هندی سروده است نشاندهنده اوج دلدادگی و نهایت دلباختگی و ارادت او به آستان آل الله و نمایانگر قدرت علمی و ادبی فوق العاده و تبحر ایشان در علوم گوناگون است از مفاخر شیعه و جهان اسلام بوده و در سال 1334 ق در محله شیعه نشین مرادخانی واقع در شهر کابل در خانواده ای با تقوا با فضیلت روحانی و از سلاله حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) متولد شد ... نسب شریف ایشان به حضرت ابراهیم معروف به (مجاب ) فرزند امام همام حضرت موسی بن جعفر ( علیه السلام ) می رسد . بزرگان خاندان مرحوم علامه بلبل ( ره ) همه و همه به جرم دوستی و محبت و پیروی از مذهب آل الله به زندانها و سیاه چالهای مخوف منتقل شده مورد شکنجه قرار گرفتند تا شربت شهادت نوشیدند ...
اشعار علامه بلبل سرشار از ظرافتهای ادبی و لطافتهای شعریست و در نوع خود حقیقتا بی نظیر . بی رقیب و نمونه است ... تا جایی که خواننده را تحت تاثیر مفاهیم عارفانه و مضامین عاشقانه خود قرار داده با جذبه ای عجیب به خلسه ای عمیق فرو می برد ... تا جایی که سبک خاص و ویژه ای از ثنا گویی و ذکر مناقب و فضائل اهل بیت ( علیهم السلام ) معروف به ( منقبت خوانی ) بر اساس اشعار ایشان در بسیاری کشورهای فارسی زبان خاصه کشور افغانستان پایه گذاری شده است ... و خود ایشان شخصا بنیانگذار سبک شعر منقبت خوانیست ... لذا سعی شده ضمن معرفی علامه فرزانه . از اشعار به غایت ولایی ایشان نیز استفاده بیشتری شود ... الحق و الانصاف که به فرموده خود ایشان ..
- هذا الذی تعرف البطحاءُ و طأتُه *** و البیت یوفه و الحّل و الحرم
2 - هذا ابن خیر عبادالله کلّهم *** هذا التقی النقّی الطاهر العلم
3 - هذا ابن فاطمه اِن کنت جاهله *** بجدَه انبیا الله قد خُتموا
4 - و لیس قو لک من هذا بضائره *** العرب تعرف من انکرت والعجم
5 - کلتایدیه غیاث عمّ نَفعهما *** تُستَوکفان ولا یعروهما عدم
6 - سهل الخلیفه لا تخشی بوادِره *** یزینه اثنان حسن الخلق والیشم
7 - حمّال انفال اقوام اذا افتُرحوا *** حلو الشمائل تحلو عنده نَعم
8 - ما قال قسطّ الا فی تَشَهّده *** لولا التشهد کانت لاءُ ه نعم
9 - عمِّ البریّه بالا حسان فانقشعت *** عنها الغیا هب والا مِلاقُ والعدمُ
10 - اذا راثه قریش قال قائلها *** الی مکارم هذا ینقهی الکرم
11 - یغضی حیاء و یفضی من مهاتبه *** فما یکلّم والا حین یبتسم
12 - بکفّه خیزَ رانَ ریحه عبِق *** من کف اروع فی عزینه لشمم
13 - یکادُ لُمسکه عرفان راحته *** رکن الحطیم اذا ماجاء یستلم
14 - الله شرّفه قدمأ و عظمه *** جری نداک له فی لوحه القلم
15 - ایا الخلائق لیست فی رقابهم *** لاّوّلیه هذا اوله نعم
16 - من یشکر الله یشکر اولیّه ذا *** فالدین من بیت هذا ناله الامم
17 - یُتمی الی ذروه الدین التی فصُرت *** عنها الاّ کفّ و عن ادراکها القدم
18 - من جدّه دان فضلا الا نبیاء له *** و فضل امته رافت له الا مم
19 - مشتقه من رسول الله نبعته *** طابت مغارسه والخیم والشیم
20 - ینشق توب الرجی عن نورُ عزّته *** کالشمس تنجاب عن اشراقها الظلم
21 - من معشر حبهّم دین و بغضهم *** کفر و قربهم منجی و معتصم
22 - مقدم بعد ذکر الله ذکرهم *** فی کل بدء و مختوم به الکلم
23 - ان عدّ اهل التقی کانو ائمتهم *** اوقیل من خیر اهل الارض قیل هم
24 - لا یستطیع جوادُ بعد جودهم *** ولا یدانیهم قوم و ان کرموا
25 - هم الغیوت اذاما ازمه ازمت *** والا سد اسد الشّدی والباس محترم
26 - لاینقص الهر بسطأ من اکفّهم *** سِیان ذلک ان اثروا او ان عدموا
27 - یستدفع العسرّ والبلوی بحبهم *** و یسترّب به الاحسان والنعم
خدای متعال روز قیامت به حضرت فاطمه زهرا (س) میفرماید: یا حَبِیبَتِی وَ ابنَةَ حَبِیبِی سَلِینِی تُعطَی وَ اشفَعِی تُشَفَّعِی؛ اى حبیبه و فرزند رسول من از من بخواه تا عطا نمایم، شفاعت كن تا من بپذیرم ...
امالى صدوق، ص 25
هر دم به ضریح بی نشانت ای ماه
بسته ست دخیل قلب من با هر آه
عمری ست تپشهای دلم می گوید
یا فاطمه اشفعی لنا عندالله
***
... پس حضرت زهرا (س) عرضه می دارد:
إِلَهِی وَ سَیدِی ذُرِّیتِی وَ شِیعَتِی وَ شِیعَةُ ذُرِّیتِی وَ مُحِبِّی وَ مُحِبِّی ذُرِّیتِی؛ بار خدایا! فرزندان، شیعیان، دوستان، و دوستان دوستان فرزندان مرا به من ببخش!
ای که به عشقت اسیر، خیل بنی آدمند
سوختگان غمت، با غم دل خرم اند
هر که غمت را خرید، عشرت عالم فروخت
باخبران غمت، بی خبر از عالم اند
در شکن طره ات، بسته دل عالمی است
وان همه دل بستگان، عقده گشای هم اند
یوسف مصر بقا، در همه عالم تویی
در طلبت مرد و زن، آمده با درهم اند
تاج سر بوالبشر، خاک شهیدان توست
کین شهدا تا ابد، فخر بنی آدم اند
در طلبت اشک ماست، رونق مرآت دل
کین درر با فروغ، پرتو جام جم اند
چون به جهان خرمی، جز غم روی تو نیست
باده کشان غمت، مست شراب غم اند
عقد عزای تو بست، سنت اسلام و بس
سلسله ی کائنات، حلقه ی این ماتم اند
(سلسله ی موی دوست، حلقه دام بلاست
هرکه دراین حلقه نیست، فارق ازاین ماجراست)
گشت چو در کربلا، رایت عشقت بلند
خیل ملک در رکوع، پیش لوایت خم اند
خاک سر کوی تو، زنده کند مرده را
زان که شهیدان تو، جمله مسیحا دم اند
هردم از این کشتگان، گرطلبی بذل جان
در قدمت جان فشان، با قدمی محکم اند
سر خدای ازل، غیب در اسرار توست
سر تو با سر حق، خود ز ازل توام اند
محرم سر حبیب، نیست به غیر از حبیب
پیک و رسل در میان، محرم و نامحرم اند
درغم جسمت فواد اشک نبارد چرا
کاین قطرات عیون زخم تو را مرهمند
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
شعر ولایی و آدرس
jabraileshgh.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.