شعر ولایی و سیعلم الّذین ظلموا ایّ منقلب ینقلبون ...
|
786
امشب شکسته بال پرواز رقیّه می آید از ویرانه آواز رقیّه انقدر امشب گریه کرده ... نا ندارد فهمیده شاید بعد از این بابا ندارد ای دختر دردانه کمتر ناله سر ده طوفان مشو ای آسمان کم ژاله سر ده ای ترجمان قامت از غم خمیده ... پیر سه ساله غیر تو چشمی ندیده ای لاله با روی کبود و داغ پنهان قرآن هجده ساله را تفسیر قرآن دریای غمهایی ولی ایّوب صبری ملک سلیمان داری و بر دوش ابری ای گریه هایت قاتل خونخوار عمّه کم خونچکان بر دیده غمبار عمّه
شاعر : سید عبدالرضا هاشمی لعن الله یزیدا و علی آل یزید برچسبها: 786
می آید از گلوی جنونم صدا هنوز واویلتا و شیون و یا لیتنا هنوز هر روز ... روز دیگری امّا برای من ... انگار تازه میشود آن ماجرا هنوز آشوب در فضای دلم بی نهایت است ... میجوشد از درون رگم ... کربلا هنوز من آب را به یاد تو ناکام میکنم یعنی : که مانده است اثری از وفا هنوز
برچسبها: 786
با این دل صد پاره نمک میخواهم یا لیتنی ام ... کنت معک مخواهم ای حضرت عشق از دو دست قلمت امضای عروج تا فلک میخواهم ...
...............................................................................
وقتی که به آب لب نزد ... آب گریست خورشید گریست ... مشک بی آب گریست وقتی که میان خون خود میجوشید بالای سرش حضرت ارباب گریست ...
................................................................................
بغضش همه جا سنگر تکثیر گرفت با فرق عمود و با مژه تیر گرفت او داد نشان که عشق بی پایان است ... با دست بریده ای که شمشیر گرفت
...............................................................................
ای آب سنگدل ز ابالفضل رو مگیر رو گر گرفتی از کف او آبرو مگیر ای آب هر چه خواهی از این خیمه ها ببر مردانگی نمای و ز طفلان عمو مگیر
شاعر : سید عبدالرضا هاشمی
صلّی الله علیک یا ابالفضل العبّاس ... لعن الله من جهل حقّک و استخفّ بحرمتک ...
ادامه مطلب برچسبها: 786
خورشید سرت تا که ز نی بالا رفت صبر از کف و طاقت از دل زهرا رفت زد صیحه ای از بند جگر آنگونه کز عرش صدا تا ملاء اعلی رفت در عالم قدس از ملائک پر سوخت این صوت حزین که جانب بالا رفت یک مادر قد خمیده با روی کبود میدید لباس پسرش یغما رفت پهلوی شکسته اش گواهی میداد از آنچه به آشیانه طاحا رفت از داغ پسر کباب شد مادر او آنگاه که در قتلگه اعدا رفت ...
شاعر : سید عبدالرضا هاشمی
در کرب و بلا به شمر ملعون لعنت ... در طوس غریب الغربا را صلوات ... برچسبها: 786
در دشت ز جسم بی سرت آشوب است از خون گلوی اصغرت آشوب است از ولوله العطش طفلانت ... از شیوه ناز دخترت آشوب است در ماریه آنجا که به خون میجوشد اعضای علیّ اکبرت آشوب است در علقمه آنجا که به خاک افتاده دست قلم برادرت آشوب است آنجا که میان جمع بی محرم ماند تنها و غریب . خواهرت آشوب است وقتی که به زیر نعل اسبان پاشید از هم فقرات پیکرت آشوب است آندم که میان قتلگه پای نهاد با قد خمیده مادرت آشوب است وقتی که به روی نیزه ها بالا رفت در محضر زینبت سرت آشوب است در بزم شراب در ستمخانه شام ... در گوشه کاسه زرت آشوب است تا هست خدا ز اشک اهل ملکوت در صحن و سرای اطهرت آشوب است
شاعر : سید عبدالرضا هاشمی تقدیم به حضرت صدیقه شهیده و حضرت سیدالشهدا ( علیهما السلام ) علی لعنت الله علی القوم الظالمین ...
این ندا از عالم بالا رسید صد هزاران لعنت حق بر یزید
برچسبها: |
|
[ طراحی : پرشین اسکین ] [ Weblog Themes By : Persian skin ] |