شعر ولایی
و سیعلم الّذین ظلموا ایّ منقلب ینقلبون ...

786

 

ای فیض وجود امّ کلثوم

تفسیر سجود امّ کلثوم

ای دست تصرّف خداوند

در غیب و شهود امّ کلثوم

 

..................................................................

 

ای غرق جلال امّ کلثوم ...

سیمای جمال امّ کلثوم

چون مادر خود بتول اطهر

در اوج کمال امّ کلثوم ...

 

.....................................................................

 

پرورده نور امّ کلثوم ...

خالی ز قصور امّ کلثوم

خورشید مشعشع مجلّی

در غیب و حضور امّ کلثوم

 

......................................................................

 

بیرون ز حد است امّ کلثوم

بنت الاسد است امّ کلثوم

تندیس تمام قامتی از

ذات احد است امّ کلثوم ...

 

...............................................................................

 

ناموس خداست امّ کلثوم

مصباح هداست امّ کلثوم

در هیچ تصوّری نگنجد

در عشق فناست امّ کلثوم

 

........................................................................

 

گلبرگ رخت جلوه زهرا دارد

عطر تو تمام شاخه گلها دارد

ای بی بی نور . امّ کلثوم خدا

اعجاز تو را فقط مسیحا دارد ...

 

 

 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 14 دی 1390برچسب:مذهبی , ولایی , امّ کلثوم , کربلا , نور , نوحه, ] [ 21:27 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 

امّ کلثوم آیت الکبراست ...

پرتو نور حضرت زهراست

جلوه ذات لیله القدر است

میوه روح لیله الاسراست

عرش پیمای حور ترکیب است

شرح مبسوط علّم الاسماست

درّ مکنون دامن عصمت

گوهر ناب عالم معناست

 همچو زهرا جلال او مخفی

همچو حیدر مقام او والاست

چون حسن در کرامت و احسان

چون حسین از تبار اعطیناست

او رسول اللهیست در پرده ...

او حبیب اللهی ولیّ الّلاست

زمزم پاک علم ربّانیست

نسخه زوج زینب کبراست

گل گلذار آستان رسول

مه مستور آسمان حیاست

فصحا محو خطبه خوانی او

منطقش منطق رسول الّلاست

بلغا الکنند در جنبش ...

فقها را معلّم فتواست

در فنا نخبه ایست بی مانند

زبده اندر مقام کرّمناست

اسوه صبر و عصمت و تقوی

مقتدای تمام خوبیهاست ...

شان اخت الحسین را دارد

فخر بنت الرسول را داراست

بنت حیدر ملیکه الجنّه

در جمال و جلال بی همتاست ...

پینه دارد به روی پیشانی

سجده هایش فنای در مولاست

قامت پای تا به سر نورش

وحده لا اله الاّ اللهست

دوست دارم بخوانمت مادر ...

حیف رویم ز بار جرم سیاست ...

 

شاعر : سید عبدالرضا هاشمی

 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 14 دی 1390برچسب:مذهبی , ولایی , امّ کلثوم , کربلا , نور , نوحه , ] [ 21:14 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 

مانند زهرا چهره ای معصوم دارد

امّ الوجود است و لقب کلثوم دارد

او زینب ثانیست امّا مثل مادر

مخفیست شأنش وِجه ای مظلوم دارد

مجهولة القدر است امّا مثل حیدر

علم لدُن بر مخفی و معلوم دارد

حال عجیبی در تماشای خداوند

از کربلا در راه شام شوم دارد

نور جمال حضرت زهراست لیکن

از او تشعشع چارده معصوم دارد

او می تواند قطره اشکی بریزد

زان قطره هستی را بکل معدوم دارد

بی بی به یادت هاشمی شام و سحر گاه

چشمان خونبار و دلی مغموم دارد ...

 

 

شاعر : سید عبدالرضا هاشمی

 

بر جلال زهرایی حضرت امّ کلثوم صلوات

بر جمال حیدری بی بی امّ کلثوم صلوات



برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 14 دی 1390برچسب:, ] [ 21:6 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 

گفتند : تو آخر وفایی ...

گفتند : قشنگ و دلربایی ...

در وصف تو این کم است ساقی

عبّاس تو دلبر خدایی ...

 

 

شاعر : سید عبدالرضاهاشمی



برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 14 دی 1390برچسب:, ] [ 21:4 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 

سه ساله بود ولی مو سفید قافله بود

و پای کوچک او غرق زخم و آبله بود

و دست بر سر بابا کشید امّا حیف ...

میان آن سر و پیکر چقدر فاصله بود

 

 

شاعر : سید عبدالرضاهاشمی



برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 14 دی 1390برچسب:, ] [ 21:1 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 

ولوله در گوشه ویرانه شد

طفل یتیمی گله آغاز کرد

دختر خردی به هوای پدر

مرغ دلش پر زد و پرواز کرد

گفت : پدر کی ز سفر میرسی ؟

شکوه کنان حرف زد و ناز کرد

مجمر ویرانه پر از عود شد

او در آتشکده را باز کرد

آه و فغان رفت به کاخ یزید

گریه چو این دختر طنّاز کرد

زاده مرجانه ز خوابش پرید

نعره ای از روی شقاوت کشید

 

...................................................

 

گفت : که ای جمع مجابش کنید

با سر ببریده عذابش کنید

در طبخی از زر افروخته

راس پدر برده کبابش کنید

خواب مرا دخترک آشفته است

تا به ابد رفته و خوابش کنید

زندگی دخترک این سر بود

بعد پدر مرده حسابش کنید

چاره بی تابی این طفل را

با سر ببریده بابش کنید

عاقبت الامر سگان پلید

گوش نهادند به امر یزید

  

....................................................................

 

تا که رسید آن سر و آن تشت زر

دید سر و گفت : تو اینجا .... پدر ؟

من الّذی ایتمنی یا ابا ؟

پدر ... سفر نرفته بودی مگر ؟

ای پدر تشنه لبم راستی !!!

کام تو از آب روان گشت تر ؟

الغرض آن دختر شیرین زبان

گفت سخن با پدرش تا سحر

وقت سحر زمزمه خاموش شد

رفت سر و دخترک و تشت زر

 

شاعر : سید عبدالرضا هاشمی

 

بر بنی امیّه لعنت ...

 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 14 دی 1390برچسب:حضرت رقیّه , خرابه شام , راس پدر , کنج خرابه , کاخ سبز یزید , روضه, ] [ 20:46 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]
درباره وبلاگ

از مژه قلم دارم و از اشک مرکّب تا عکس تو را نقش زنم بر صحف شب گریم به مه و سال و شب و روز مرتّب دست منو دامان تو یا حضرت زینب ( س )
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شعر ولایی و آدرس jabraileshgh.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





امکانات وب

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 13
بازدید ماه : 1088
بازدید کل : 39446
تعداد مطالب : 80
تعداد نظرات : 17
تعداد آنلاین : 1

..