شعر ولایی
و سیعلم الّذین ظلموا ایّ منقلب ینقلبون ...

 

786

 

 

 

دنیا به کام تلخ من امشب عسل شده است

شیرین شده است و ماحصلش این غزل شده است

تاثیر مهر مادریت بوده بر زبان

این واژه ها اگر به تغزل بدل شده است

مادر!حضور نام تو در شعر های من

لطف خداست شامل حال غزل شده است

غیر از تو جای هیچ کسی نیست در دلم

این مسأله میان من و عشق حل شده است

سیاره ای که زهره نشد آه می کشد

آه است و آه  آنچه نصیب زحل شده است

زهرایی و تلألو نور محبتت

در سینه ام ز روز ازل لم یزل شده است

با نام تو هوای غزل معنوی شده است

بی اختیار وارد این مثنوی شده است

هرگز نبوده غیر تو مضمون بهتری

تنها تویی که بر سر ذوقم می آوری

نامت مرا مسافر لاهوت کرده است

لاهوت را شکوه تو مبهوت کرده است

از عرش آمدی و زمین آبرو گرفت

باید برای بردن نامت وضو گرفت

نور قریش! تا که تویی صاحب دلم

غرق خداست شعب ابی طالب دلم

عمرت نفس نفس همه تلمیح زندگی است

حرفت چراغ راه و مفاتیح زندگی است

از این شکوه ، ساده نباید عبور کرد

باید مدام زندگیت را مرور کرد

چون زندگیت ساده تر از مختصر شده است

پیش تجملات ، جهازت سپر شده است

آیینه ای و سنگ صبور پیمبری

در هر نفس برای پدر مثل مادری

اشک شما عذاب بهشت است ، خنده کن

لبخندت آفتاب بهشت است ، خنده کن

دنیای ما نبوده برازنده ی شما

هجده نفس زمین شده شرمنده ی شما

آیینه ای نهاده خدا بین سینه ام

حس می کنم مزار تو را بین سینه ام

مانند آن خسی که به میقات پر کشید

                                                     قلبم به سوی مادر سادات پر کشید

 

 

 

شاعر : سید حمید رضا برقعی

سلامتی و علو درجات شاعر صلوات ...

 

 

 

 

بر جمال دلربای مهدی صلوات ...



برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 12 ارديبهشت 1391برچسب:شعر, حضرت زهرا , فاطمه زهرا , فضائل بی بی , آئینی , زیبا , برقعی , ] [ 11:15 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]


786

 

 

 

امفلح ثغرک ام جوهر

و رحیق رضا بک ام سکر

قد قال لثغرک صانعه

انا اعطیناک الکوثر

و الخال بخدک ام مسک

نقطت به الورد الاحمر

 ام ذاک الخال بذاک الخد

فتیت الند على مجمر

عجبا من جمرته تذکو

و بها لایحترق العنبر

یا من تبدولى و فرته

فى صبح محیاه الازهر

فاءجن به فى اللیل اذا

یغشى و الصبح اذا اسفر

ارحم ارقا لو لم یمرض

بنعاس جفونک لم یسهر

تبیض لهجرک عیناه

حزنا و مدامعه تحمر

یا للعشاق لمفتون

بهوى رشا احوى احور

ان یبد لذى طرب غنى

او لاح لذى نسک کبر

امنت هوى بنبوته

و بعینیه سحر یؤ ثر

اصفیت الود لذى ملل

عیش بقطیعته کدر

یا من قد اءثر هجرانى

و على بلقیاه استاءثر

اقسمت علیک بما اولتک

النظرة من حسن المنظر

و بوجهک اذ یحمر حیا

و بوجه محبک اذ یصفر

و بلولوء مبسمک المنظوم

و لوءلوء دمعى اذ ینثر

ان تترک هذا الهجر فلیس

یلیق بمثلى ان یهجر

بکر للهو و نیل الصفو

فوجه العیش لمن بکر

و انظر للزهر شطر النهر

فوجه الدهر به ازهر

و لقد اسرفت و مااسلفت

لنفسى ما فیه اعذر

سودت صحیفه اعمالى

و وکلت الامر الى حیدر

هو کهفى من نوب الدنیا

و شفیعى فى یوم المحشر

قد تمت لى بولایته

نعم جمت عن ان تشکر

لاصیب بها الحظ الاوفى

 

شاعر : سید رضا هندی ( ره )

علو درجات و مقامات شاعر صلوات ...



برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:قصیده کوثریه , فاطمه , کوثر , انّا اعطیناک الکوثر , ولایت , شعر عربی , بی نظیر , ] [ 18:7 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 

 

 

در پیچ کوچه بود، که ولگرد ِ لعنتی...

با سنگ زد به آینه، بی درد ِ لعنتی

دیدم به جنگ مادر رنجورم آمده !

فریاد می زدم :« برو نامرد ِ لعنتی»

خونت حلال خشم حسن می شود، برو

خونم به جوش آمده ، خون سرد ِ لعنتی

خط ونشان برای زنی خسته می کشی !؟

لعنت به هرکه گفته به تو مرد، لعنتی!

دیوارهای سنگی آن کوچه شاهدند

با مادرم چه کرد، کمردرد ِ لعنتی

 

 

شاعر : وحید قاسمی

سلامتی و علو درجات شاعر صلوات ...



برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:شعر , ولایی, تبرّی , انتقام , حضرت زهرا , فاطمه , سقیفه , امام حسن مجتبی , ] [ 17:49 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786
 
 
 
 
 
 
اي که فقط مقام تو خير النسا شده 

لعنت بر آن که منکر صدق شما شده 

جايي که انبيا همگي سائلند و بس 

لعنت بر آن که آمده و بي حيا شد

تو دختر رسول ترين برگزيده اي 

احمد براي توست اگر مصطفي شده 

شيعه شدن که روزي هر کس نمي شود 

هر کس که شيعه شده ز عطاي شما شده 

در سجده ات که تا به سحر طول مي کشيد 

شد عاقبت به خير هر آن که دعا شده 

بعد از ولايت تو و تصديق تو دلم 

احساس مي کنم چقدر با خدا شده 

تو مادري نمودي و ما را خريده اي 

تو خواستي که خاک من از کربلا شده 

ما را ببخش نوکر خوبي نبوده ايم 

گاهي اگر غلام شما بي وفا شده 

تکليف محوري است مرام تو تا ابد 

در اين مسير عمر جوانت فدا شده 

تکليف ماست تا به فرج منتظر شدن 

اين امتحان سخت که تکليف ما شده

ما را به سوي مهدي تو مي کشد ولي 

دوران ما ز دوري او پر بلا شده 

اين نيز از مجاري فيض خود شماست 

پايم اگر به مجلس اين روضه وا شده
 
 
 
 
شاعر : ناشناس
 
سلامتی و علو درجات شاعر صلوات

 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:شعر زیبا , تبرّی , فاطمه , ولایت , زیبا , زهرا , دین , مذهب , ایدئولوژی, ] [ 17:46 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 

 

تاسیس  کربــــلا ،  نه  فقط  بهر  ماتـــم  است

دانـش  ســــرای  مکتـــــب  اولاد  آدم  اســــت

از خیــــــمه  گاه  سوختـــــه  تا  ساحل  فــرات

تعــلیــم گاه  رهبــــر  خـــلق  دو  عالــــم  است 

ابهـام  امر بین ، که  به یک  نصف روز  خون

جشـــن و عـــزای  قاســــم  داماد ، توام  است

اصغـــر  به سوی معرکه  رفتن ، به دوش باب

درســی   پـــی حصــول  حقـــــوق  مسلم  است

هر قطره  خـــون  ز حنجر آن  طفل  شیرخـوار

بر زخــم های  پیــکر اســــلام ، مرهـــم اســت

زینـــب  چو  دید  نعـــش  برادر ، خطـــاب  کرد:

بر خیز  بین ، که بعد  تو  ما را که محرم است

بلخـــی خــوش باش ، که  تعـریف  بحر عشــق

بیرون  ز حد  قـدرت  و  نیــروی  شبنـــم  است

 

 

شاعر : سید میر اسماعیل بلخی ( ره )

شادی روح و علو درجات شاعر صلوات ...

 

 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:شعر , فاطمیه , مدح مولا , امام حسین , آزادی , عشق , علامه بلخی , ] [ 17:19 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 

 

 

 

نه مراست قدرت آنکه دم زنم از جلال تو یا علی
نه مرا زبان که بیان کنم صفت کمال تو یا علی
شده مات عقل موحدین همه در جمال تو یا علی
چو نیافت غیر تو آگهی زبیان حال تو یا علی
نبرد به وصف تو ره کسی مگر از مقال تو یا علی

 

هله ای مجلی عارفان تو چه مطلعی تو چه منظری
هله ای موله عاشقان تو چه شاهدی تو چه دلبری
که ندیده ام به دو دیده ام چو تو گوهری چو تو جوهری
چه در انبیاء چه در اولیاء نه تورا عدیلی و همسری
به کدام کس مثلت زنم که بود مثال تو یا علی

 

 

توئی آنکه غیر وجود خود به شهود و غیب ندیده ای
همه دیده ای نه چنین بود شه من تو دیده دیده ای
فقرات نفس شکسته ای سبحات وهم دریده ای
ز حدود فصل گذشته ای به صعود وصل رسیده ای
ز فنای ذات به ذات حق بود اتصال تو یا علی

 

چو عقول و افئده را نشد ملکوت سر تو منکشف
زبیان وصف تو هرکسی رقم گمان زده مختلف
همه گفته اند و نگفته شد زکتاب فضل تو یک الف
فصحای دهر به عجز خود ز ادای وصف تو معترف
بلغای عصر به نطق خود شده اند لال تو یا علی

 

توئی آنکه در همه آیتی نگری به چشم خدای بین
توئی آنکه از کشف الغطا  نشود تورا  زیاده یقین
شده از وجود مقدست همه سرکنز خفا مبین
زچه رو دم از انا ربکم نزنی بزن به دلیل این
که به نور حق شده منتهی شرف کمال تو یاعلی

 

توئی آنکه مستی ماخلق شده بر عطای تو مستدل
ز محیط جود تو منتشر قطرات جان , رشحات دل
به دل تو چون دل عالمی دل عالمی شده متصل
نه همین منم زتو مشتعل , نه همین منم به تو مشتغل
دل هرکه مینگرم در او بود اشتعال تو یا علی

 

به می خم تو سرشته شد گل کاس جان سبو کشان
ز رحیق جام تو سر گران سر سرخوشان دل بیهشان
به پیاله دل عارفان شده ترک چشم تو می فشان
نه منم زباده عشق تو هله مست و بیدل و بی نشان
همه کس چشیده به قدر خود ز می زلال تو یا علی

 

توئی آنکه سدره منتهی بودت بلندی آشیان
رسد استغاثه قدسیان به درت ز لانه بی نشان
به مکان نیایی و جلوه ات به مکان زمشرق لا مکان
چو به اوج خود رسیده ای ز علو قدر و سموشان
همه هفت کرسی و نه طبق شده پایمال تو یا علی

 

نه همین بس است که گویمت به وجود جود مکرمی
نه همین بس است که خوانمت به ظهور فیض مقدمی
تو منزهی ز ثنای من که در اوج قدس قدم نهی
به کمال خویش معرفی به جلال خویش مسلمی
نه مراست قدرت آنکه دم زنم از جلال تو یا علی

 

توئی آنکه میم مشیتت زده نقش صورت کاف و نون
فلک و زمین به اراده ات شده بی سکون شده با سکون
به کتاب علم تو مندرج بود آنچه کان و ما یکون
توئی آن مصور ما خلق که من الظواهر و البطون
بود این عوالم کن فکان , اثر فعال تو یاعلی

 

تو همان درخت حقیقتی که دراین حدیقه دنیوی
ز فروغ نور تو مشتعل شده نار نخله موسوی
انا ربکم تو زنی و بس به لسان تازی و پهلوی
زتو در لسان موحدین بود این ترانه معنوی
که انا الحق است به حق حق ثمر نهال تو یا علی

 

توئی آن تجلی ذوالمنن که فروغ عالم و آدمی
زبروز جلوه ما خلق به مقام و رتبه مقدمی
هله ای مشیت ذات حق که به ذات خویش مسلمی
به جلال خویش مجللی ز نوال خویش منعمی
همه گنج ذات مقدست شده ملک و مال تو یا علی

 

تو چه بنده ای که خدائیت زخداست منصب و مرتبت؟
رسدت زمایه بندگی که رسی به پایه سلطنت
احدی نیافت ز اولیاء چو تو این شرافت و منزلت
همه خاندان تو در صفت چو تواند مشرق معرفت
شده ختم دوره علم و دین به کمال آل تو یا علی

 

تو همان ملیک مهیمنی که بهشت و جنت و نه فلک
شده ذکر نام مقدست همه ورد السنه ملک
پی جستجوی تو سالکان به طریقت آمده یک به یک
به خدا که احمد مصطفی به فلک قدم نزد از سمک
مگر آنکه داشت در این سفر طلب وصال تو یا علی

 

توئی آنکه تکیه سلطنت زده ای به تخت موبدی
به فراز فرق مبارکت شده نصب تاج مخلدی
ز شکوه شان تو بر ملا جلوات عز ممجدی
متصرف آمده در یدت ملکوت دولت سرمدی
تو نه آن شهی که زسلطنت بود اعتزال تو یا علی

 

توئی آنکه ذات کسی قرین نشده است با احدیتت
توئی آنکه بر احدیتت شده مستند صمدیتت
نرسیده فردی و جوهری به مقام منفردیتت
نشناخت غیر تو هیچکس ازلیتت ابدیتت
تو چه مبدای که خبر نشد کسی از مآل تو یا علی

 

تو که از علایق جان و تن به کمال قدس مجردی
تو که بر سرائر معرفت به جمال انس مخلدی
تو که فانی از خود و متصف به صفات ذات محمدی
به شئون فانی این جهان نه معطلی  نه مقیدی
بود این ریاست دنیوی غم و ابتهال تو یا علی

 

تو همان تجلی ایزدی که فراز عرشی و لا مکان
دهد آن فواد و لسان تو ز فروغ لوح و قلم نشان
خبری زگردش چشم تو حرکات گردش آسمان
تو که رد شمس کنی عیان به یکی اشاره ابروان
دو مسخر آمده مهر و مه هله بر هلال تو یا علی

 

هله ای موحد ذات حق که به ذات معنی وحدتی
هله ای ظهور صفات حق که جهان فیضی و رحمتی
به تو گشت خلقت کن فکان که ظهور نور مشیتی
چو تو در مد  این علم حق زشرف مدینه حکمتی
سیلان رحمت حق بود همه از جبال تو یاعلی

 

بنگر فواد شکسته را به درت نشسته به التجا
به سخا و بذل تواش طمع به عطا و فضل تواش رجا
اگرش برانی از آستان کند آشیان به کدام جا؟
ز پناه ظل وسیع تو هم اگر رود برود کجا؟
که محیط کون و مکان بود فلک ظلال تو یا علی

 

 

شاعر : مرحوم فواد کرمانی

علو درجات شاعر صلوات ...

 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:شعر آئینی , مذهبی , مدح مولا , فضائل علی , امیرالموئمنین , امام اوّل , فواد کرمانی , ] [ 21:52 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 

 

پرواز می دهیم که بال و پرت کنیم
معراج میبریم که پیغمبرت کنیم
دیگر بس است خلوت چله نشینی ات
وقتش رسیده است مقرب ترت کنیم
دست گل قدیمی خود را از این به بعد
دست تو می دهیم که تاج سرت کنیم
حالا نماز شکر بخوان فدیه ای بده
تا صاحب زلال ترین کوثرت کنیم
میخواستیم فرق کنی با پیمبران
می خواستیم آینه ی دیگرت کنیم
این سیب را بگیر و برای خودت ببر
وقتش شده است فاطمه را دخترت کنیم
شایسته است ‍‍؛ با پدر فاطمه شدن
از خانواده ی پسری ابترت کنیم

می خواستیم نسل تو زهرا نصب شود
ضرب المثل برای عجم تا عرب شود

خورشید ، آفتابی انوار فاطمه است
صبحی اگر که هست بدهکار فاطمه است
آیینه اش سه مرتبه خود را ظهور داد
پیغمبر و علی همه تکرار فاطمه است
هر جلوه ای که جلوی نوری نمی شود
زهرا شدن فقط و فقط کار فاطمه است
شام زفاف پیرهن کهنه می برد
این تازه اولین شب ایثار فاطمه است
فردا اسیر دست جهنم نمی شود
امروز هر کسی که گرفتار فاطمه است

زهرا اگر نبود ولایت نداشتیم
گمراه می شدیم و هدایت نداشتیم

زهرا بنا نداشت خودش را بنا کند
می خواست ، بنده باشد و یا ربنا کند
مثل علی عروج نمازش امان نداد
اصلا به پای پر ورمش اعتنا کند
تا که مدینه از گل توحید پر شود
کافی است در قنوت، خدا را صدا کند
طبق روال هر شب جمعه نشسته تا ...
قبل خودش سفارش همسایه را کند


دستی که پیش خانه ی زهرا دراز نیست
در شرع بر جنازه ی آنکس نماز نیست

او آمد و خزان زمین را بهار کرد
بر شاخه های شکوفه ی عصمت ، سوار کرد
آیا بدون مهر مناجات فاطمه
می شد به سجده کردن خود افتخار کرد ؟
وفتی شب زفاف ، پیمبر رسید و بعد
بین علی و فاطمه ، تقسیم کار کرد
خوشحال شد تمامی احساس معجرش
وقتی رسول ، فاطمه را خانه دار کرد
آن هم برای حاجت مسکین شهر بود

روزی اگر ز حادثه میل انار کرد
اخلاص پینه هاش همیشه زبانزد است
از بسکه دست فاطمه در خانه کار کرد
وقتی تمام قاطبه ها بی حماسه بود
خود را خمیده کرد ولی ذولفقار کرد
پس می شود برای عوض کردن زمان
نوآوری فاطمه را اختیار کرد

بی فاطمه که شیعه شکوفا نمی شود
شیعه مرید دشمن زهرا نمی شود

دنیا ندیده است سفرهای این چنین
جز در هوای فاطمه پر های این چنین
دیروز می شدند درختان بدون سر
امروز می دهند ثمرهای این چنین
سر می دهیم و منت یاغی نمی کشیم
همواره سر خوشیم به سر های این چن
ین
دارد بساط کفر زمین جمع می شود
پیچیده در زمانه خبرهای این چنین
اصلا بعید نیست رو کند به ما
از مادر ی چنین و پسرهای این چنین
لبنان مگر چه داشت به جز نام فاطمه
آری عجیب نیست ظفرهای این چنین

دلهای ما همیشه پر از یاد فاطمه است
این سرزمین قلمرو اولاد فاطمه است

 

 

 

شاعر : علی اکبر لطیفیان 

 سلامتی شاعر صلوات ...
 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:شعر بسیار زیبا , آئینی , ولایی , سادات , کوثر , فاطمه , زهرا , فاطمیه , ] [ 13:35 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 

 

 

زهرا همان که در سحر آفریدنش
گفته خدا تَبارَکَ بر وجه أحسنش
زهرا همان که عطر خداوند می وزد
هر روز پنج مرتبه از باغ سوسنش
هر صبح در طواف ملائک به دور او
معراج می چکد ز تماشای گلشنش
زهرا همان که بر دل پیغمبر خدا
جان دوباره می دهد از شوق دیدنش
از ابتدای خلقت خود از همان ازل
دارد نگین عشق علی را به گردنش
دیگر از این چه مرتبه ای با شکوه تر
باشد بزرگ کرب و بلا طفل دامنش
«حَتَّی تَوَرَّمَتْ قَدَمَاهَا» حکایتی ست
از عاشقانه های سحرهای روشنش
بی شک منا و مکه دگر محرمی نداشت
پنهان نبود اگر ز نظر خاک مدفنش
روز حساب توشه‌ی ما عشق فاطمه ست
ما را بس است خوشه ای از فیض خرمنش

 

شرح فضائلش همه عین عبادت است
تکریم پایداری و حلم و شهادت است

آمد که روشنی بدهد آفتاب را
بخشد به چشم تار جهان نور ناب را
باران و رود و چشمه‌ی و دریا به نام اوست
مهریه اش نموده خداوند، آب را
اصلاً تمام جنت و دوزخ به دست اوست
داده به او شفاعت روز حساب را
با شرط حب فاطمه و آل فاطمه
پاداش می دهند قیامت، ثواب را
از سرّ نام فاطمه این نکته روشن است
برداشته خدا ز محبش عذاب را
با آیه های روشن عمر شریف خود
تفسیر کرد سوره به سوره کتاب را
حتی به پیش سائل اعمی محال بود
بردارد از مقابل چهره نقاب را
بی حرمتی به ساحت قدسی فاطمه ست
هر کس که زیر پا بگذارد حجاب را

آری برای فاطمیون این وقار ماند
با نور چادری که از او یادگار ماند

هر دختری که اُمّ أبیها نمی شود
هر مادری که مادر دنیا نمی شود
نور تمام عالم امکان به روی هم
یک جلوه نور چادر زهرا نمی شود
وقتی که اختیار دو عالم به دست اوست
محشر بدون فاطمه بر پا نمی شود
یعنی که بی ولایت او هیچ طاعتی
اذن ورودِ جنت الاعلی نمی شود
فردا به قله های سعادت نمی رسد
هر کس دخیل چادر زهرا نمی شود
حبل المتین شیعه نخ جانماز اوست
بی او گره ز کار کسی وا نمی شود
می افتد از نگاه پر از مهر فاطمه
هر کس فدائیِ ره مولا نمی شود
دینی که رفت سمت تزلزل پس از نبی
بی انقلاب فاطمه احیا نمی شود

آغاز کرد یک تنه، تنها، قیام را
معلوم کرد حرمت خون امام را

وقتی که هست چهره‌ی حیدر مطاف او
در خانه است مسجد او اعتکاف او
آئینه شد که جلوه کند عصمت خدا
معنا گرفت روح عفاف از عفاف او
چرخ تمام کون و مکان سنگ آسیاش
سر رشته‌ی زمین و زمان در کلاف او
در پیش چشمهاش چه دنیا حقیر بود
بوده به بوریا و سفالی کفاف او
چیزی نخواست فاطمه از ثروت جهان
یعنی بس است پیرهن دستباف او
جلوه گر نهایت ایثار فاطمه ست
انفاق خالصانه‌ی شام زفاف او
آن بانویی که سایه‌ی او را کسی ندید
یک روز شد مدینه محلّ مصاف او
وقتی که دید بسته شده دست کعبه اش
آمد به کوچه جان بدهد در طواف او

از چشم اهل فتنه گرفته ست خواب را
معلوم کرد معنی فصل الخطاب را
 
باغ حضور غرق گل یادِ فاطمه ست
روح نماز و مسجد و سجاده فاطمه ست
تنها مدینه نه، همه‌ی عالم وجود
روشن ز سجده های سحرزاد فاطمه ست
آنکس که در نهایت اخلاص و بندگی
ایمان به پای چادرش افتاده فاطمه ست
آن بانویی که بعد نبی با حماسه اش
درس وفا به اهل ولا داده فاطمه ست
قبرش اگرچه شمع و رواقی نداشته
قم، تا ابد مدینه‌ی آباد فاطمه ست
یعنی به پای بوسی آئینه اش بیا
آه این ضریح پنجره فولاد فاطمه ست
هستی ماست نوکری اهل بیت او
خیرالعمل محبت اولاد فاطمه ست

ا

 

 

شاعر : یوسف رحیمی 

سلامتی شاعر صلوات ...
 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:شعر زیبا , مذهبی , آئینی , حضرت زهرا , فاطمه , فاطمیه , , ] [ 13:28 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

 

786

 

 

 

اى بلند اختر که ناموس خداى اکبرى
عقلِ کل را دخترى و علمِ کل را همسرى

زینت عرش خدا پرورده دامان توست
یازده خورشید چرخ معرفت را مادرى

آن که بُد منّت وجودش بر تمام ما سوا
گشت ممنون عطاى حق که دادش کوثرى

تاج فرق عالم و آدم بود ختم رسل
بر سر آن سرور کون و مکان تو افسرى

از گلستان تو یک گُل خامس آل عباست
اى که در آغوش خود خون خدا مى‌پرورى

مقتداى حضرت عیسى بود فرزند تو
آن چه در وصف تو گویم باز از آن برترى

در قیامت اولین و آخرین سرها به زیر
تا تو با جاه و جلال حق، ز محشر بگذرى

بر بساط قرب بگذارد قدم چون مصطفى
تو بر او هستى مقدم، گرچه او را دخترى

کهنه پیراهن چو بر سر افکنى در روز حشر
غرقه در خون خدا برپا نمایى محشرى

با چه ذنبى کشته شد مؤوده آل رسول
بود آیا اینچنین، أجرِ چنان پیغمبرى

قدر تو مجهول و مخفى قبر تو تا روز حشر
جز خدا در حق تو کس را نشاید داورى

 

 

شعر : آیت الله وحید خراسانی 

 سلامتی و علو درجات  ایشان صلوات 
 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:شعر , فاطمه زهرا , آئینی , فاطمیه , مرجع , زیبا , شعر آقای وحید, ] [ 13:21 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 

786

 



بگذار ببینیم همه، پا شدنت را
آغاز کنی حرف مداوا شدنت را

نورانیتم بسته به نورانیت توست
پنهان مکن ای فاطمه! "زهرا" شدنت را

زهرا ! گره ام باز شد اما گره ات نه
پیچیده نوشتند معما شدنت را

طفلان تو با گریه به سجاده نشستند
امروز که دیدند مهیا شدنت را

دیروز تمام بدن تو سپرم شد
امروز تماشا شده ام تا شدنت را

نزدیک سه ماه است که یک گوشه می افتی
بگذار ببینیم همه ، پا شدنت را
 

 

شاعر : علی اکبر لطیفیان

سلامتی شاعر صلوات 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:شعر , فاطمه , زهرا , مرثیه , زیبا , فاطمیه , غربت , ولایت , ] [ 13:17 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

 

786

 

 

 

بانو سلام ! نام تو را بوسه می زنم

چون زخم ، التیام تو را بوسه می زنم

 

با شعر آمدم به تماشای نام تو

آیینه بوی ماه گرفت از کلام تو

 

حس می کنم به غربت خود خو گرفته ای

ای کشتی نجات ! که پهلو گرفته ای

 

در پشت در هجوم خطر را چه می کنی ؟

با آتشی که سوخته در را چه می کنی؟

***

در می زنند و پشت در آتش به پا شده ست

یکباره کوهِ زمزمه ها بیصدا شده ست

 

انگار زخم و کینه دهان باز کرده است

حجم هجوم ، ممتد بی منتها شده ست

 

با تکّه تکّه های دری که شکسته اند!

ارکان خاک یکسره از هم جدا شده ست

 

تکلیف یک کبوتر پهلو شکسته چیست؟

وقتی در آشیانه اش آتش به پا شده ست

***

با خود به کوچه های عزا می کشی مرا

بانوی بی نشان ! به کجا می کشی مرا ؟

 

هرچند شهر، یکسره بیگانگی کند !

آتش به گرد شمع تو پروانگی کند

 

در شام تیره ، قصّه ماه کبود بود

باران شعله شعله و رگبار دود بود

 

در متن شعله قصد خلیلی نداشتی

سیلی زدند و طاقت سیلی نداشتی

 

خورشید ماه در تب و تاب محاق تو

غم ماجرای کوچکی از اتفاق تو

 

بانو سلام ! زمزمه تازه ات کجاست؟

داغی ز داغ های بی اندازه ات کجاست؟

 

آرام و سرد می گذرم از هوای تو

چون خاک سر گذاشته ام روی پای تو

 

شبگرد کوچه های جهانم گذاشتی

با داغ تازه ای که به جانم گذاشتی

 

در باغ شب ، شکفتن زهرایی ات چه شد؟

دستان گرم ام ابیهایی ات چه شد؟

 

دستت کبود می شود و تار می شوم

هر سال با عزای تو تکرار می شوم

 

با خود به کوچه های عزا می کشی مرا

  بانوی بی نشان ! به کجا می کشی مرا ؟...

 

 

 

 شاعر :ابراهیم قبله آرباطان

 

سلامتی شاعر صلوات ...
 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:شعر آئینی , حضرت فاطمه زهرا , مصیبت , فاطمیه , زیبا , خواندنی, ] [ 13:8 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 

 

مانده ام آندم که زهرا پشت در فریاد زد

از چه رو ارض و سما بی پایه و بنیان نشد ؟

مانده ام زیر و زبر بعد از کبودی رخش

از چه رو کاخ بلند عالم امکان نشد ؟ 

مانده ام یاربّ بر این صبرت که اندر محضرت 

خورد سیلی فاطمه امّا جهان ویران نشد  

زیر این چرخ کبود و گنبد نیلی رواق 

بیش از این در حق آل الله هیچ عصیان نشد 

چاره پهلوی خونین و فراق محسنش 

اشک و آه و ناله و بی تابی و افغان نشد 

عاشقی را باید اوّل سوختن در پای دوست 

ور نه راهی نیست تا جانان اگر قربان نشد 

 

 

شاعر : سید عبدالرضاهاشمی



برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:شعر , فاطمیه , فاطمه زهرا , غربت , ولایی , اسلام , شیعه , سید عبدالرضا , ] [ 12:54 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 

 

دستی سوی آسمان رفت ...

بر صورتی آشنا خورد ...

زهرا روی خاک غلطید ...

سیلی به روی خدا خورد ... 

                

 

شاعر : سید عبدالرضا هاشمی 

 

 

 

اللهم العن صنمی قریش 

اللهم العن الجبت و الطاغوت 

 

        



برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:شعر , حضرت زهرا سلام الله علیها , فاطمیه , سیلی , شهادت , هتک حرمت , ] [ 12:27 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 



آزار داده انــد بســـي در جـــــوانـــي ام

بـي زار از جـوانـــي و از زنــــدگانـــــي ام

جانانه ام چو رفت، چرا جان نمي رود؟

اي مرگ! همتي! كه به جانان رساني ام

هرشب به ياد ماه رخت تا سحر گهــان

هر اختري اســـت، شاهــد اخترفشاني ام

بر تيرهاي كينه سپر گشــت ســــينه ام

آرم گـــواه، پيش تـــو، پشت كمـــاني ام

ياري زمرگ مي طلبم، غربتـم ببيـــن

امـــت پس ازتــو كرد عجب قدرداني ام!

موي سپيد وفصل جواني، خبـردهـــد

كزهـــجرخود به روز سيه مي نشاني ام

ديوار مي كنـــد كمكـم، راه مــي روم

ديــــگرمــــپرس حــال مــن وناتواني ام

سوزنده تر زآتش غم، غربت علي (ع) است

اي مرگ، مانده ام كه توازغم، رهاني ام

 

 

 

شاعر : استاد علی انسانی

 

علو درجات شاعر صلوات ...
 

 

 

 

 

جوینی  استاد  ذهبی ... و از اساتین علمای اهل سنت از رسول خدا چنین  روایت میکند که : 

روزی پیامبر نشسته بود که حسن  بن علی بر او  وارد شد دیدگان پیامبر که بر حسن افتاد  اشک آلود شد 

سپس حسین بن علی بر آن حضرت وارد شد مجددا پیامبر گریست ... در پی آن دو فاطمه و علی بر پیامبر وارد

شدند ... اشک پیامبر با دیدن آن دو نیز جاری شد ... وقتی از پیامبر علّت گریه بر فاطمه ( سلام الله علیها ) را

پرسیدند ... فرمود :

و انّی لما رایتها ذکرت ما یصنع بها بعدی کانّی بها و قد  دخل الّذل فی بیتها و

انتهکت حرمتها و غصب حقها

و منعت ارثها و کسر جنبها  و اسقطت جنینها و هی تنادی یا محمّداه ... فلا تجاب و تستغیث فلا تغاث ...

فتکون اوّل من یلحقنی من اهل بیتی ... فتقدم علّی محزونه مکروبه مغمومه مغصوبه مقتوله ...

فاقول عند ذالک اللهم العن من ظلمها و عاقب من غصبها و ذلّل من اذلّها

و خلّد من نارک من ضرب جنبها

حتّی القت ولدها .... فتقول الملائکه عند ذالک   آمین

 

فرائد السمطین  ج 2 ص 34 و 35

 

ترجمه :  رسول خدا فرمودند : زمانی که فاطمه را دیدم به یاد صحنه ای افتادم که بعد از من برای او رخ خواهد داد ...

گویا می بینم که ذلّت وارد خانه او شده .. حرمتش پایمال گشته .. حقّش غصب شده .. از ارث خود ممنوع گشته ..

پهلوی او شکسته شده  و فرزندی که در رحم دارد سقط شده .. در  حالی که پیوسته فریاد می زند :  وا محمّداه ...

ولی کسی به او پاسخ  نمی دهد  .... کمک می خواهد امّا کسی به فریادش  نمی رسد ...

او اوّل کسی است که از خاندانم به من ملحق می شود ... و  در  حالی بر من وارد می شود که  :  محزون و  گرفتار و

غمگین  و شهید شده است .... و  من در آن هنگام می گویم  : خدایا لعنت کن  هر که به او ظلم کرده ..

کیفر ده هر که حقّش  را غصب کرده .... خوار کن هر که خوارش کرده .. و  در دوزخ  جاودان کن هر که  آنقدر به

پهلویش زده که فرزندش را سقط کرده است  و  در  آن هنگام ملائکه آمین می گویند 

 

صفدی از اعاظم علمای اهل سنّت است  وی چنین نقل میکند که : 

انّ عمر ضرب بطن فاطمه یوم البیعه حتّی القت المحسن من بطنها ...

عمر در  روز بیعت  آنقدر به شکم فاطمه ضربه زد  که منجر به سقط شدن محسن شد  

 

الوافی بالوافیات ج 5 ص 347

 

 

ابن حجر عسقلانی و شمس الدّین ذهبی  که از  استوانه های علمای اهل سنت  و  علی الخصوص 

در زمینه تاریخ اسلام  بسیار مورد قبول و مراجعه  اهل سنت هستند در  لسان المیزان عسقلانی و 

میزان الاعتدال از ذهبی می نویسند :

 

انّ عمر رفس فاطمه حتّی اسقطت بمحسن 

عمر به فاطمه لگد زد ... که موجب سقط محسن گردید 

 

لسان المیزان ج 1 ص 268


 

 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:حضرت زهرا , فاطمیه , غربت , شعر , علی انسانی , شهادت فاطمه زهرا ( سلام الله علیها ), ] [ 21:20 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

 

786

 

 

لهفي لها لقد اضيع قدرها

حتي تواري بالحجاب بدرها [5] .

تجرعت عن غصص الزمان

ما جاوز الحد من البيان [6] .

 و ما اصابها من المصاب

مفتاح بابه حديث الباب [7] .

اتضرم النار بباب دارها

و آيه النور علي منارها [8] .

و بابها باب نبي الرحمه

و مستجار كل ذي ملمه [9] .

ما اكتسبوا بالنار غير العار

و من ورائهم عذاب النار [10] .

ما اجهل القوم فان النار

لا تطفي نور الله جل و علا [11] .

لكن كسر الضلع ليس ينجبر

الا بصمصام عزيز مقتدر [12] .

اذرض تلك الا ضلع الزكيه

رزيه لامثلها رزيه [13] .

و من نبوع الدم من ثدييها

يعرف عظم ماجري عليها [14] .

و جاوزوا الحد بلطم الخد

شلت يد الطغيان و التعدي [15] .

و احمرت العين و عين المعرفه

تزرف بالدمع علي تلك الصفه [16] .

و الاثر الباقي كمثل الدملج

في عضد الزهرا اقوي الحجج [17] .

و ركز نعل السيف في جنبيها

اتي بكل ما اتي عليها [18] .

الباب و الدما و الجدار

و لست ادري خبر المسمار [19] .

شهود صدق مابها خفا

سل صدرها خزانه الاسرار [20] .

 

اهكذا يصنع بابنه النبي

 

حرصا علي الملك فيا للعجب !!!

 

 

شاعر : مرحوم آیت الله غروی اصفهانی ( کمپانی )

 هدیه به روح بزرگوار شاعر صلوات

 

 

اللهم صلِّی و سلّم و زد و بارک علی السیده الجلیله الشهیده  ذات الاحزان طویله ...

المجهوله قدرها... المخفیه قبرها... المغضوبه حقها ... المکسوره ضلها ... المقتوله جنینها ... المضروبه وجهها ... المجروحه عینها ... المظلومه بعلها ...

الانسیه الحوراء ... امّ الائمه النقباء النجباء ... بنت خیر الانبیاء ... سیده الانساء ... بتول العذراء ...

فاطمه الزهرا ( سلام الله علیها ) 

اللهم اللعن ابابکر و عمر و عثمان ...



برچسب‌ها: <-TagName->
[ جمعه 1 ارديبهشت 1391برچسب:شعر , فاطمیه , حضرت زهرا , پهلوی شکسته , مسمار , میخ در , کمپانی , , ] [ 21:59 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

 

786

 

سينه اى كز معرفت گنجينه اسرار بود
كى سزاوار فشار آن در و ديوار بود
طور سينا تجلّى مشعلى از نور شد
سينه سيناى وحدت ، مشتعل از نار بود
آن كه كردى ماه تابان پيش او پهلو تهى
از كجا، پهلوى او را تاب آن آزار بود
گردش گردون دون بين ، كز جفاى سامری

نقطه پرگار وحدت ، مركز مسمار بود
صورتش نيلى شد از سيلى كه چون سيل سياه
روى گيتى زين مصيبت تا قيامت تار بود

 

 

شاعر : آیت الله غروی اصفهانی ( کمپانی )

علو مقامات و درجات شاعر صلوات ...

 

 

 

لعن الله قاتلی فاطمه الزهرا ( سلام الله علیها )

 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ جمعه 1 ارديبهشت 1391برچسب:حضرت زهرا , فاطمیه , کمپانی , غروی اصفهانی , گنجینه اسرار , شعر , , ,, ] [ 21:49 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]
درباره وبلاگ

از مژه قلم دارم و از اشک مرکّب تا عکس تو را نقش زنم بر صحف شب گریم به مه و سال و شب و روز مرتّب دست منو دامان تو یا حضرت زینب ( س )
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شعر ولایی و آدرس jabraileshgh.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





امکانات وب

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 19
بازدید ماه : 1094
بازدید کل : 39452
تعداد مطالب : 80
تعداد نظرات : 17
تعداد آنلاین : 1

..